پدر دوست دخترم ...

سلام ایندفعه با یک طنز باحال اومدم

گفتم بعد از فاز منفی که به همه دادم یک نیروی مثبت برای لبخند خوشکلتون خیلی خوبه.

البته باید کمی از این طنز تجربه هم به دست بیارین ها

پس فقط نخندین درس عبرت هم بگیرین 


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :


پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیز بینی هاش
، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ- موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است البته بچه مال من نیست اون مال همسرش که ازش طلاق گرفته. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که تریاک واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن خرج زندگیمون به دست میاریم،بابا کوکائینها و اکستازی هایی زیادی درست میکنیم و زندگیم میچرخونیم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی البته اگه درمانی برای ایدز وجود نداشته باشه همشون ایدز میگیرن ولی برمیگردم پیشت
با عشق،
پسرت، John


پاورقی :
پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به
کارنامه ی مدرسه که روی میزمه.  فقط برای نمره های بدم منطقی فکر کن چون من پسر خوبی هستم و هیچ موقع کار بدی نمیکنم ولی فقط کمی درس نخوندم که قول میدم جبران کنم

بابا به این فکر کن که اگر اون اتفاق های بالا برام می افتاد میتونستم جبران کنم؟؟؟

جبرانش خیلی سخت بود

پس تروخدا برای نمره هام تنبیهم نکن

دوستت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.



http://asriran.com/files/fa/news/1386/12/7/89484_106.gif


درس عبرتش اینه که برای هر کاری راه جبرانی هست حتی نمره های بدی که از درساتون میگیرین

دانشجوهای گل ناراحت نباشین که نتونستین این ترم درستون پاس کنین و ...

راه جبران هست دنیا که به آخر نرسیده!!!!!


تقدیم به اون دانشجو هایی که خیلی برای نمره هاشون ناراحتن


نظرات 31 + ارسال نظر
.. دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:00 http://..

خیلی با مزه بود.
اما نارحتی بعضی ها البته بعضی هاااا تنبیه نیست.
عقب موندن از دوستاشونه. :-(

نمیدونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرستار دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:03 http://arshad-nurse.blogsky.com

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
خوشحالم که خوشحالی

سلام
ممنون عزیز

شمع سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:40 http://shamnevis.blogsky.com

خوب پس بزار یه پرینت از این نامه ه بگیرم به خانواده تحویل بدم شاید راه حل خوبی برای من هم باشه

قشنگ بود خیلی

ای ول بابا
شما هم؟؟؟؟؟
ممنون

سیاوش سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 http://shoaleheshq.blogfa.com

سلام جالب بود وبا مزه

موفق و آبی باشید

منتظرتون هستم

ممنون دوست عزیز

پسر آریایی سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 http://mikhahammitavanam.blogsky.com/

وب قشنگت رو لینک کردم چون خیلی عالی بود همچنین ممنونم که یه جای کوچیک تو وبت به من دادی
نوشتت عالی بود امیدوارم همین طور ادامه بدی
موفق باشی

سلام عزیزم
ممنون شما لطف داری

کامی سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:57 http://www.amooyadegar.blogsky.com

سلام
من ذهنم مشغوله نمیتونم نظر بدم
باشه میخونم بعد نظر میدم
پیشششش ما بییییییا

علیک سلام
باشه قبول

ح مث حسی ن و ف مث فاطم ه سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:03 http://www.jijiye-man.blogfa.com

سلام آبجی رومینا جون ...
ما خیلی دوستت داریم تازشم دو بار اومدیم بهت گفتیم بیا اما نیومدی...
ما توو فرهنگه لغتمون چیزی به نامه قهر نداریم چون چیزه خوبی نیس...
این نوشتتم خیلی قشنگ بود ... آفرین آبجی جونم....

سلام
ممنون که اومدین
به خدا منم اومدم ولی خیلی حالم گرفته بود
حس نظر دادن نداشتم شرمنده
شوخی کردم بابا

عموتقی سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:37

ساحل و صدف

داستان کوتاه و آموزنده


مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند. نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می­افتد در آب می‌اندازد.

- صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می­خواهد بدانم چه می­کنی؟

- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد.

- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست.. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی­کند؟

مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت:

"برای این یکی اوضاع فرق کرد."




سلام عمو جون
خیلی زیبا بود
ولی درکش فکر کنم کمی سخت باشه
بازم ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:41

در یک غروب جمعه٬ پیرمردی مو سفید٬ در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد٬ وارد یک جواهر فروشی شد و به جواهرفروش گفت: "برای دوست دخترم یک انگشتر مخصوص می خواهم."



مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهی انداخت و انگشتر فوق العاده ایی که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد. چشمان دختر جوان برقی زد و تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد.



پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خب٬ ما این رو برمی داریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اون رو چطور پرداخت می کنید؟ پیرمرد گفت با چک٬ ولی خب من می دونم که شما باید مطمئن بشید که حساب من خوب هست٬ بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز دوشنبه که بانکها باز می شه٬ به بانک من تلفن بزنید و تایید اون رو بگیرید و بعد از آن٬ من در بعدازظهر دوشنبه این انگشتر را از شما می گیرم.



دوشنبه صبح مرد جواهرفروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت:من الان حسابتون رو چک کردم٬ اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسابتون هیچ پولی وجود نداره! پیرمرد جواب داد: متوجه هستم٬ ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من چه آخر هفته معرکه و هیجان انگیزی رو گذروندم؟!!


عمو جون این داستانت خیلی معرکه بودم
خیلی خوشم اومد ازش
شما خیلی خیلی مهربونی مرسی
شرمندم میکنی با این همه خوبیت

سارا سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:44

کاش روز دیدنت فردا نبود!!! کاش میشد هیچ کس تنها نبود ... کاش میشد دیدنت رویا نبود ..... گفته بودی با تو می مانم !! ولی ..... رفتی و گفتی و اینجا جا نبود .... سالیان سال تنها مانده ام ..... شاید این رفتن سزای من نبود ...... من دعا کردم برای بازگشت ...... دست های تو ولی بالا نبود ...... باز هم گفتی که فردا میرسی ...... کاش روز دیدنت فردا نبود. "
سلام خانمی کل وبلاگتونو خوندم ازته دل ناراحت شدم این همه ناراحتی ای خدا هرجا میری درد وغم
ای خدا منم بدجوری دلم گرفته

سلام گلم
خوبی؟؟؟
ممنون خیلی زیبا بود
شرمندم کردی

محمد سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:51

سلام
اون تساوی خیلی عالیه
عشق +صداقت+ایمان=یه زندگی عالی
قبولش دارم

ممنون
منم قبولش دارم

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:38 http://toranjbanoo.blgosky.com/

به!!! خدایی عجب خلاقیتی داشته این بچه!!!
من اگه جای باباش بودم کلللی ماچش می کردم و دورش می گشتم که اینقدر منو قشنگ به مرگ گرفته که به تب راضی بشم!!!
خیلی جالب بود.. جدا ممنون!

خدا نصیب کنه از این بچه های زرنگ وباحال
خواهش میکنم

عاطفه جون سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:53 http://www.golden-camp.blogsky.com

سلام .
همیشه راهی واسه ب جبران راهی است .
اما یادت باشه قلب کسی رو نشکنی که را جبرانش خیلی باریکه ممکنه پرت بشی .

سلام
آره میدونم
سعی خودم میکنم
ممنون

آذر خانوم و آقا سید چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:46 http://www.avareyetanha.blogsky.com

سلام
:)))

باحال بود خیلی

ممنون عزیزم

اجادسا چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 http://ajadesa.blogsky.com

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم
داداش سجاد بعد از یک مریضی طولانی برگشت
خیلی با پسره حال کردم مارمولک خیلی خوشگل نوشته بود که دل پدرشو بدست بیاره سنگ دل ترین پدر دنیارو هم میتونه آروم کنه
دسته تو هم درد نکنه رومینا جان خسته نباشید
با تشکر
ماهی سیاه کوچولو

سلام داداشی
خوبی؟؟؟
خیلی دلواپست شدم
الان میام

زمستون چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:48 http://zemestun.blogsky.com

سلام

از همه چی جالبتر زرنگی این گل پسر بود!
یه ضرب المثلی هست، چی کارکن که به تب راضی بشه؟
درست یادم نیست!

سلام
ممنون
بلدم نیستی قبول داریم ما

نسیم چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:26 http://mypazzel.blogsky.com

سلام جالب بود.بازهم ازاینابنویس!

ممنون چشم

شیرین چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:41 http://tanhaeehayam.blosky.com

خیلی جالب بود عزیزم منم بروزم

ممنون الان میام

حسن پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:59

سلام دختر عجیب
میشه داستانه اصلیه عشق خودتو واسمون بنویسی؟

سلام عزیز
من عجیبم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
جالبه اولین کسی هستی که بهم میگی عجیب
من تا حالا عاشق نشدم
به عشق قبل از ازدواج اعتقاد ندارم
داستانی ندارم که بگم
میخوام از دل دوستام بنویسم
اگه شما دوست داری داستان عشقت بگو
تا من بنویسم.

آسمان پرستاره پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 http://www.mohammadabbas.blogfa.com

سلام رومینا عزیز
باز هم من آمدم تا برای شما مزاحمت کنم
چرا که نمیتوانم از وبلاگ زیبایی شما دل بکنم
خوب طنز عالی شما بسیار مقبول بود
موفق باشید دوست عزیز
منتظر شما هستم
در آسمان پرستاره
بای تا های

سلام
خوشحالم که اومدی
چه عجب!!!!!!!
ممنون
بای

حسن پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:37

سلام
میدونی چرا عجیبی؟
چون فکر میکنم جزء معدود دخترایه روشنفکری و یه دختر روشنفکر دیدن عجیبه البته تو این سن
و عجیبتر اینکه کسی که خودش عاشق نبوده چطور همچین مطالبی رو مینویسه آخه احساس عمیقی نسبت به عشق نداره و از دل دیگران مینویسه پس این مطالب خوندن نداره
به قول همون دکتر خوب هرکی عاشق نباشه بدبخته
نظرت چیه؟

من روشنفکرم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
وای ممنون چقدر شما خوبی
به من لطف دارین
آره تا حالا عاشق نشدم ولی دارم از دلی که میخواد یک روزی عاشق بشه بنویسم
از دل خودم مینویسم
چون بلاخره یک روزی باید عاشق بشه
و از دل دوستام مینویسم
هر چیزی رو نباید تجربه کرد
چون شاید به ضررت تموم بشه
من عشق قبل از ازدواج میدونم به ضررم تموم میشه برای همین بمیرم تجربه نمیکنم فقط از تجربه ی تلخ هزاران آدم دیگه استفاده میکنم چون نمیخوام بزارم قلبم یک روزی بشکنه و یا اینکه اجازه بدم قلب یکی دیگه به خاطر من شکسته بشه
آره هر کی عاشق نباشه بدبخت ترین آدم روی زمینه
چون خدا این هدیه بزرگی رو بهش داده ولی ازش استفاده نکرده
خدا به ما عشق داده پس چرا از این نعمت بزرگش خوب بهره نبریم
البته به شرط این که خوب ازش استفاده کنیم و باهاش نه قلب کسی رو بشکونیم و به کسی خیانت نکنیم
عشق قبل از ازدواج یک خیانته
خیانت به اونی که قراره بیاد برای یک عمر شریک زندگیه تو بشه
به نظر من فکر احساس جسم عشق محبت ما مال کسیه که قراره بیاد تو هر چیزی باهامون شریک بشه پس نباید در امانت خیانت کنیم
و شما مطمئن باش هیچ کس تو جامعه ی ما بدبخت نمیشه
همه به یک نوعی عاشقن
ولی چه جور عشقی دارن....
خدا میدونه

النا جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 http://www.mehr_1386.persianblog.ir

سلام رمینا جون
عالی بود کلی خندیدم
دستت درد نکنه

سلام
ممنون
امیدوارم همیشه خندون باشی

حسن شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:31

گفتم روشنفکری چون میفهمی این دوستی بین دختر پسرا چقدر بی معنی و بی ارزشه چون هیچ هدف با ارزشی نداره ولی بیشتر دخترای هم سن تو خیلی راحت احساساتی میشن و تمام زندگیشون میشه طرف مقابل و پس از جدایی افسرده و داغون میشن

پس تو در اینده عاشق میشی و الان عاشق نیستی ،میشه بگی فردی که میخوایی عاشقش بشی رو کی انتخاب میکنه؟
حتما خودت نیستی چون تو که عاشق نمیشی قبل از ازدواج پس کسی که بیا خواستگاریت و خونوادت قبول کنن تو هم باهاش ازدواج میکنی و عاشقش میشی ،این واقعا مسخرست!

(عشق قبل از ازدواج خیانته)
واقعا جمله خوبی نیست معنی عشق رو زیر سوال بردی
این که تو میگی خیانته دوستی ها ورابطه های احمقانست که به احساسات،محبت و...خدشه وارد میکنه اما عشق واقعی یه چیز دیگست
اونی که واقعا عاشق میشه با تمام وجود میخواد به عشقش برسه و حتما باهاش ازدواج کنه(البته در عشق به جنس مخالف)و عاشق به نرسیدن به معشوق فکر نمیکنه و از این فکر تنفر داره
که این معنی خیانت نمیده

اگر داستان عاشقانه ای داشتم نمیفرستادم واسه کسی که خودش عشق رو تجربه نکرده چون حسی به این کلمه نداره و فقط از دیگران یه چیزایی شنیده و مینویسه

ببخشید اینا رو میگم
ولی من چیزی رو که میخونم اول به نویسنده نگاه میکنم که چقدر به چیزی که میگه اعتقاد داره

این طرز تفکرت ناشی از تربیت خونوادگی خوبته ،البته ممکنه از چیزای دیگه هم باشه که نمیتونم نظری بدم

خلاصه معذرت

سلام دوست عزیز
خوشحالم دوباره اومدی
منتظرت بودم
خوب بزار جواب تک تک سوالات بدم
نه عشق بین دختر و پسرا بی ارزش نیست
باور کن
بعضی هاشون اینقدر همدیگه رو عاشقانه دوست دارن که برای هم جون میدن یعنی یک عشق واقعی دارن
دوستیش بی معنی نیست چون شاید هدفشون ازدواجه
شاید هدفشون یک زندگیه مشترکه که میخوان عاشقانه تا آخر عمرشون کنار هم باشن
دخترای هم سن وسال منم فرق میکنن
همون طور که پسرا با هم فرق میکنن
دخترا هم فرق میکنن
آره من در آینده عاشق میشم
عاشق آدمی که میخوام به عنوان شریک زندگیم انتخابش کنم
الان عاشق نمیشم چون هنوز برای عاشق شدن زوده
چون هنوز تجربه های زیادی ندارم
چون هنوز فکر میکنم باید صبر کنم
چون هنوز اون فرد مورد علاقم پیدا نکردم
چون هنوز آیندم مشخص نیست
چون فکر میکنم باید الان فکر چیزای دیگم باشم
برای عاشق شدن هنوز وقت دارم البته عاشق شدن به جنس مخالف
بعدشم کی میگه من الان عاشق نیستم
مگه عشق فقط باید به جنس مخالف باشه؟؟؟
چرا شماها عاشقی رو این طوری معنی میکنین؟؟؟
من یک عاشقم
همه ی ما یک عاشقیم
یک عاشقی که اگه حرف عشقمون بیاد وسط به دستورش جون میدیم
فکر کنم فهمیده باشی اون کیه پس دیگه چیزی نمیگم
در ضمن من نمیزارم کسی همسر آیندم انتخاب کنه خودم باید اونو انتخاب کنم نه پدر نه مادر
البته نظر اونا برام خیلی اهمیت داره ولی اصله کاری خودمم
بعدشم مگه خاستگاری چه عیبی داره؟؟؟؟
آره؟؟؟
یک کم بشین فکر کن
برو به زمانای قدیم
زمانی که باید دختر منتظر میموند تا یک پسر بیاد خاستگاریش وبا هم زندگی کنن ببین اون زمان با این سنت پسندیده چقدر آمار طلاق پایین بوده !!!!
خواهشا کم بودن مشکلات و آسایش داشتن و چیزای قدیمی رو بهونه نکن برای خوشبخت بودن خاواده های قدیمی
چون اونا مشکلات زمان خودشون داشتن ما هم مشکلات زمان خودمون داریم
تازه بعضی از مشکلات ما خیلی به راحتی حل میشه نسبت به قدیمی ها
حالا زندگیه اونا مسخره است؟؟؟
زندگی که توش خیانت نبوده فقط عشق بوده مسخرست؟؟
این سنت پیامبرمون برای دخترشون.
با این سنت میشه از خیلی مشکلات فاکتور گرفت

آره عشق قبل از ازدواج به نظر من یک نوع خیانته
خیانت به اونی که میخوای یک زمانی باهاش زندگیه خوبی رو شروع کنی
من نمیدونم تو چه طور داری به زندگیه آیندت نگاه میکنی
ولی برای من یک نوع خیانته
چون من الان اجازه میدم خنده هام احساساتم قلبم فکرم در خدمت پسری باشه که یک دفعه پیدا شده و مطمئنم یک روزی هم از زندگیم میره بیرون و کارمون به ازدواج کشده نمیشه
این خیانت نیست؟؟
به نظر من خیانته
برای پسرا خیانت نیست چون پسرن
ولی دخترا یک امانتی هستن
یک امانتی پیش پدراشون که نباید در امانت خیانت بشه
به نظر من اگه من همچین کاری بکنم بدون شک به همسر آیندم خیانت کردم چون نباید اجازه میدادم همچین اتفاقی بیافته
این یک نظر شخصیه
هر کس یک نظر ویک فکری داره
این نظر و فکر منه و واقعا هم بهش ایمان دارم
عزیزه من من به این اعتقاد دارم که باید قبل از ازدواج عاشق بشم
حتی تو یکی از پستام هم بهش اشاره کردم برو بخون
تو قسمت نرفتن رومینا برو مطلب بخون
تو عکسایی که گذاشتم اشاره کردم که باید قبل از ازدواج عاشقش بشم
ولی نه الان ونه توی این موقعیت
بعدشم گفتم اینقدر اذیتش میکنم تا بفهمم واقعا دوستم داره یانه
و همین کارم میکنم چون عشقای حالا یک جور شعار شده
دوست عزیز عشق واقعی کم شده برای همین هر کاری میکنم تا متوجه بشم واقعا دوستم داره یانه
منم به عشقایی اشاره کردم که خیانته
خودت میدونی بهش نمیرسی
خودت میدونی که عشقش الکی
خودت میدونی که به دردت نمیخوره
ولی بازم عاشق میشی و از آخرم همچین مثل یک آشغال مچالت میکنه و میندازت زمین که نفهمیدی از کجا خوردی
در این موقعیت هم قلب خودت شکسته و هم خیانت کردی
من عاشقم
یک عاشق واقعی
چرا عشق باید فقط به جنس مخالف باشه؟؟؟
چرا شماها همیشه از عشق همین برداشت بد رو دارین؟؟
هر آدمی عاشقه
باور کن
حتی حیوونا هم عشق دارن
تو اگه تونستی آدمی رو پیدا کنی که عاشق نباشه من هر چی بخوای بهت میدم
من میدونم عشق چیه و دارم لمسش میکنم
من عاشقم
یک عاشقی که برای عشقش هر کاری میکنه
نمیخوام به زور بهت این عشق اثبات کنم تا بهت بگم عاشقم چون بیشتر برای خودم اهمیت داره که میدونم به عشقم ایمان دارم ومیپرستمش
من اگه عاشق نبودم انسان نبودم
حتی حیوونم نبودم یک موجود بی خاصیت کثیفی بودم که به درد هیچی نمیخوردم
ولی حالا داری میبینی که یک انسانم ودارم برای تو مینویسم
پس عاشقم

نه این چه حرفیه چرا باید معذرت خواهی کنی عزیز؟؟
ما اینجا داریم با هم صحبت میکنیم که ببینیم کدوممون داریم اشتباه میکنم وزود به اشتباهمون پی ببریم و جلوشو بگیریم
شما داری به من کمک میکنی
من از شما انتظار معذرت خواهی ندارم
آره واقعا این نشانه ی روشن فکر بودنتونه که به نویسنده نگاه میکنین تا متوجه بشین به چی اعتقاد داره ولی من برای چیزایی که میخونم میبینم آیا خودم بهش اعتقاد دارم یا نه
به اعتقاد نویسنده کاری ندارم
چون اون شاید برای نوشتش هزار ویک دلیل داشته باشه
شاید دلش پر باشه
شاید یک دفعه چیزی به ذهنش رسیده که به قلم آورده
شاید ار جایی مطلب خونده و به اسم خودش نوشته
حتی شاید برای اعتقادش نوشته
من که علم غیب ندارم تا ببینم اون برای چی به این موضوع اشاره کرده
پس فقط به اعتقاد خودم کار دارم وبرای خودم میخونم
من به دل و اعتقاد خودم نگاه میکنم

من به عشق اعتقاد دارم
اونم یک اعتقاد ویک ایمان خیلی قوی که هیچ چیز نمیتونه این حس قشنگ رو از من دور کنه

در مورد خانواده گفتی پس بزار بگم که
من خانوادم خیلی آزادم گذاشتن
ممکنه باور نکنی ولی چرا باید دروغ بگم ؟؟؟
پدرم وبرادرام اصلا غیرتی نمیشن باورت میشه؟؟؟
حتی بعضی اوقات از این بی غیرت بودنشون خیلی حرس میخورم
آزادیه کامل به من دادن
من الان اگه با صد تا پسر شب بیام خونه هیچ چیزی به من نمیگن
جز اینکه میگن رومینا مواظب خودت باش دنیا بد دنیایی شده
اونا به من ایمان خیلی قوی دارن
وشاید برای همین آزادی و ایمان زیاده که منم دست به کار اشتباهی نزدم وتا الان که به این سن رسیدم کاری نکردم که از من نا امید بشن
این طرز فکر من برمیگرده به اعتقاداتم و خانوادم
شاید اگه من یک خانواده ی خیلی سخت گیری داشتم که اجازه ی تکون خوردن تو خونه هم به من نمیدادن این طوری فکر نمیکردم

ولی بازم ممنون که اومدی ونظرت گفتی اگه منم زیاده روی کردم شرمنده به بزرگیه خودتون ببخشید
من خیلی خوشحالم که همچین آدم بزرگی پیدا شده که ازم انتقاد میکنه
خوشبختانه ادم منطقی وانتقاد پذیری هستم
ناراحت نمیشم اگه میخوای روشنم کنی
بر عکس خیلی هم خوشحال میشم
بازم ممنون

شیوا شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:24

سلام رومینا جونم من واقعا عبرت گرفتم که دیگه پای انترنت نشینم نظر بدم برم درس بخونم ولی دیدی بلاخره نظر دادم خیلی خندیدم مرسی عزیزم

سلام گلم
خوبی؟؟؟
چه عجب افتخار اینو به مادادی سر بزنی
خیلی خوشحالم کردی شیوا جان
خوبه جمع نخبه ها جمع شده
کاش بقیه بچه ها هم میومدن
نامردا همش دارن تو درساشون خر میزنن
مگه فرصت اینو دارن که بیان پیش من
آره خوب کاری میکنی عزیزم
منم باید کم کنم اینترنتم
چه عجب شما خندیدی جیگیرم !!!!!!
خلاصه خیلی خوشحالم کردی
ممنون
فردا میبینمت

حسن یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:06

بازم سلام

خیلی دلم میخواد بحث رو بیشتر ادامه بدیم چون الان درباره همه ی نظراتت نظر دارم اما حیف که اصلا حوصله نوشتن ندارم
ولی در حد یکی دو جمله میتونم جواب بدم

معلومه دختر سفت و سختی هستی و جاهایی از تفکرت که برات اثبات شده به این راحتیا قابل تغییر نیست

میخواستم درباره عشق واقعی نه عشق به جنس مخالف تو نظر قبلیم بنویسم اما یادم رفت ولی اینو فقط بگم که کمال معنیه عشق عشق به خودشه وبقیش ظاهریه اما ممکنه فرد
رو به همین معنیه کمال برسونه

مثلا خودم احساس میکنم که عاشق کسی شدم که عشق بین منو عشقمو آفریده چرا عاشق کمالی نباشم که کماله یک معشوقه
پس واقعیت عشق عشق آسمونیه ولی میتونیم کلمه واقعیتو تعمیم بدیم به عشقایه زمینی (البته واسه کسانی که هنوز اسمونی رو درک نکردن) چون عشق زمینیه دروغی هم هست پس کلا وقتی میگم عشق واقعی منظورم همین زمینیشه نه اسمونی

تو یکی از مطالبت نوشتی اکثر عشقا حقیقی نیستن به غیر از چند تا که واقعی بود و اونم مال قدیم بود حالا میگی من چند تا رو میشناسم که عشقشون حقیقیه میخوام منظورت رو تو شناختن حقیقت عشق زمینی بدونم و اینکه آیا تو در عشق زمینیه حقیقی چه خیانتی میبینی و در عشق زمینیه دروغی چه خیانتی؟

خیلی دوستدارم بدونم از چند سالگی فهمیدی که نباید عاشق بشی البته وقتی که معنیه عشق رو هم میدونستی واز کجا به این پی بردی؟


تو میگی هنوز فرد مورد علاقتو پیدا نکردی این یعنی اینکه بالاخره پیدا میکنی ولی این همون عشق نیست
و اما اگه این فرد مورد علاقت نشد که باهات ازدواج کنه چی اگه ازت خوشش نیومد چی پس تو به شریک زندگیه آیندت به قوله خودت خیانت کردی چون به یکی علاقه پیدا کردی
مثلا چند تا خواستگار داری
اولی رو رد میکنی
دومی رو هم همینطور
از سومی خوشت میاد و بهش علاقه پیدا میکنی اما بعد از یه مدت سومی میفهمه که نمیتونه باهات زندگی کنه و میره اونوقت چطور میشه آخه تو بهش علاقه داشتی شایدم اینقدر خوب بوده باشه که عاشقش شده بودی (آخه میدونی عشق دست خود آدم نیست اگه دست خودت باشه که دیگه عشق نیست)اونوقت تو خیانت کردی پس نتیجه میگیریم تو تا روز عروسیت نباید به هیچ پسری علاقه پیدا کنی و روز عروسیته دیگه میتونی به پسره عشق بورزی پس تو نباید پسری رو انتخاب کنی چون ممکنه خیانت بشه مگه تا روز عروسیت

به قوله خودت باید پسر مورد نظرتو پیدا کنی و عاشقش بشی تو اونی که قبل از ازدواج عاشقش میشی رو اذیت میکنی( برای امتحانش) اگه خوشش نیومد میزاره میره پس تو خیانت کردی چون عاشقش شدی و باهاشم ازدواج نکردی خیلی جالبه!


این که میگه یه پسر میاد و پس از مدتی میره و این عشق و عاشقی خیانته خوب معلومه که این خیانته اما اگه عشق خودمو مثال بزنم چی؟

من عاشق دختری هستم که اینقدر خوبی و کمالات داره (البته در ذهن من )که بهترین معشوقه ی زمینه ولی میدونی جریان چیه؟ من هیچوقت این عشقمو به هیچکس حتی خودش نگفتم(عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد)من عاشقشم ولی اینو فقط خودمو خدا میدونیم بهش نمیگم چون ممکنه هیجان زده بشه یا احساساتی بشه و این براش خوب نیست من تمام تلاشمو میکنم که به درجه ای از جایگاه اجتماعی و کمال دنیوی برسم که وقتی بهش بگم فقط خوشحال بشه اگر هم بهش نرسم این عشق من مزیت هایی داشته مثلا جایگاهم بالا رفته بخاطر اون یا چند درجه ای عشق آسمونیم بالا رفته و...

که این واسه زندگیه آیندمم خوبه و آخرت هم ولی عشق به همسرم ممکنه یک درجه ی خیلی کم از این عشق کمتر باشه که بایدم اینطور باشه وگرنه کلا زن ذلیل میشم وبیچاره(البته به غیر از ازدواج با عشقم)

حالا تو این عشق من خیانتها رو برای من تبیین کن

به خاطر همینه که میخوام بهت بفهمونم حتی این عشق زمینی هم مکنه آدمو به کمال برسونه و خیانتی هم در کار نیست
فکر میکنم تو معنیه عشق رو هرگز لمس نکردی به همین خاطر بعضی حرفای عجیبو میزنی



به نظر من عشق رو هر کسی نمیتونه تجربه کنه البته عشق فطریه و به صورت بالقوه تو همه آدما هست ولی کسی عاشق واقعیه که اونو به صورت بالفعل در بیاره وگرنه هر دوست داشتنی رو به خاطره ارضای امیالو که عشق نمیگن
من جای حیوونا نمیتونم فکر کنم ولی اینو میدونم که اونا فطرت ندارن ولی ممکنه آفریدگار عاشمون به اونا هم نوعی عشق داده باشه


درباره اینکه میگی من به اعتقاد و دلم توجه میکنم نه به نویسنده میشه گفت اگه نویسنده ای تمام هدفش از نوشتن فریب و دروغ باشه ویه دروغ رو نوشته باشه شاید تو از اون نوشته خوشت بیاد وبا توجه به دلت اعتقاد پیدا کنی پس تو به یه دروغ اعتقاد پیدا کردی
ولی من با توجه به خود نویسنده و تعالیم الهی و منطق و روابط بدیهیه طبیعی به نوشته نگاه میکنم


ما اینجا میخوایم که از نظرای هم استفاده کنیم نه اینکه به هم بفهمونیم که اون یکی اشتباه میکنه


خیلی تربیت خوبی داشتی عالیه

راستی مگه تو با صد تا پسر رفتی خونه که بهت گفتن رومینا خانوم مواظب خودت باش دنیا بد دنیایی شده؟!!!!!!


شوخی کردم


رفتی حرم مارو دعا کن


چه رشته ای میخونی؟

دیگه خداحافظ 2 ساعت از حرفام موند بای بای









علیک سلام

هر طور راحتی عزیز

دختر سفت وسخت؟؟؟؟؟
آره یک کم این طوری هستم یعنی دوست دارم طوری که خودم میخوام باشم و تا به چیزی که ایمان ندارم بهش تغییر نکنم
نمیخوام مثل درخت کوچولو وضعیفی باشم که از هر طرف باد وزید من به همون طرف خم بشم میخوام اینقدر قوی باشم که بتونم با مقاوت جلوش بایستم

آها رفتی سر زمینی ها
عشق زمینی ندارم
البته عشق به پدرم که از همه چیز بیشتر دوستش دارم فرق داره چون شما منظورت عشق به پسره
نه؟؟؟؟
یا در کل بزار حرفات معنی کنم شما میخوای بدونی که چرا دوست پسر ندارم چرا عاشقش نیستم؟؟؟
آره؟؟؟

در عشق زمینی حقیقی خیانتی نیست چون واقعا دو طرف عاشق هم هستن ولی در عشق زمینیه دورغی توش پر از خیانته
نمیدونم جواب سوالی که پرسیدی دادم یا نه!!!
چون فکر کنم منظور سوالت متوجه نشدم

من معنیه عشق از بچگی میدونستم یعنی از موقعی که به دنیا اومدم
حداکثر ما این عشقو تجربه کردیم منظورم عشق مادرانه وپدرانه است
ولی اگر منظورت عشق ازدواج ودوستی و این جور حرفاست باید بگم از زمانی که بزرگ شدم از موقعی که خودم شناختم
از موقعی که فهمیدم چه عشقی بین پدر ومادرمه
تونستم معنیه عشق بفهمم
من از روی عشق اونا تونستم معنیه عشق بفهمم
و وقتی که برادرام ازدواج کردن تونستم بیشتر متوجه این عشق بشم.
اشتباه نکن من نگفتم نباید عاشق بشم
من گفتم باید عاشق بشم
اگه منظورت برای عاشق نشدن همون عشق قبل از ازدواجه باید بگم از موقعی که دوستام دیدم و پسرای بی وجدان دیدم فهمیدم نباید عشق قبل از ازدواج داشته باشم
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی همیشه تو زندگی یاد گرفتم آدم خوش برخوردی باشم
و همیشه سعی کنم آدمای دور وربرم درک کنم
همین حس وحالی که دارم باعث شد که دوستای خوبی پیدا کنم
اگه بگم صد تا دوست دارم کم گفتم چون خیلی دوستای زیادی هستن
شاید باورت نشه ولی خیلی زیادن و بی بروبرگشت همشون از یک کنار
دوست پسر دارن بینشون یکی نیست که نداشته باشه
فقط من توشون ول ول میزنم
به قول خودشون بچه پاستوریزه هستم
ولی جالبه که همشون منو خیلی دوست دارن
البته فقط برای غماشون
وقتی که مشکل دارن وقتی که سرشون به سنگ میخوره
وقتی که دنیاها نا امیدن وقتی که از دلتنگی دارن میمیرن وقتی که دردی دارن یاد من میفتن
جالبه وقتی که شادن وخوشحال از رومینا یادشون نیست ولی هم وقتی که مشکلات میاد سراغشون دیگه رومینا براشون بهترین همدرده
میدونی چرا این طوریه؟؟
چون همیشه با تمام وجودم حرفاشون گوش دادم ودرداشون فهمیدم و واقعا درکشون کردم
یعنی با تمام وجود درکشون کردم وخودم همیشه گذاشتم جاشون
هیچ موقع براشون دلسوزی نکردم بلکه همیشه سعی کردم کمکشون کنم چن اونابه دلسوزیه من احتیاجی ندارن
اونا به کمک من احتیاج دارن
برای همین همیشه همه میان سراغ من تا کمکشون کنم
اشکال نداره گله ای ندارم شکایتی نمیکنم همین قدر که منو محرم رازاشون میدنن و بهم ایمان دارن وقبولم دارن خودش خیلیه و خدا رو شکر میکنم که میتونم کمشون کنم
ولی توی این داغ داری هاشون توی این سرگذشتتشون توی این شکستاشون
توی این درد ودلاشون توی این غماشون
خیلی درسا میگیرم خیلی تجربه به دست میارم خیلی ذهنم باز میشه
خیلی بزرگتر میشم
اگه بدونی چه چیزایی که نمیگن
چه حرفایی که نمیزنن
چه نامردی هایی که در حقشون نمیشه
اینا همش برای من درس عبرته
شما تا حالا شده پای درد دل یک دختر رنج دیده بشینین؟؟؟
تا حالا شده ببینین یک هم جنستون چه مشکلاتی داره
چه زجرایی که نکشیده؟؟؟
من از زندگیه اونا درس عبرت زیادی گرفتم
و تجربه های اونا بوده که تصمیمی گرفتم عشق قبل از ازدواج نداشته باشم
و این کارو یک خیانت تلقی کنم
تا چند روزه اول که این حرفا رو بهم میزدن خیلی دپسرده میشدم
تو خودم میرفتم
ولی کم کم متوجه شدم نه
باید به فکر خودم باشم باید از این سر گذشت ها عبرت بگیرم باید از اینا درس بگیرم تا با مشکلات اونا مواجه نشم تا اینکه حالا مثل قبل ها تو خودم نمیرم
یا نمیزارم احساساتم جای عقلم تصمیم بگیره
درسای زیادی گرفتم اگه الانم میگم عشق قبل از ازدواج یک نوع خیانته
چون با سرگذشت دوستام به این نتیجه رسیدم
شاید با خودت بگی که این چه جوری میتونه از تجربه ی اونا استفاده کنه
ولی بدون عمر ما انسانها کمه یعنی برای هر تجربه ی هر کاری فرصت زیادی نداریم
باید توی این دنیا درسای زیادی بگیریم پس چرا از تجربه ی دیگران استفاده نکنیم؟؟؟
در ضمن من خودمو خیلی خوب میشناسم
همه خودشون خوب میشناسن
خیلی دیر عاشق میشم
و اگرم عاشق بشم
وای
شدم دیگه
دیگه کار حضرت فیله تا منو از عشقم جدا کنه
پس با این خصوصیتی که دارم خیلی باید مواظب خودم باشم
نه؟؟؟؟؟
چون گرگا خیلی زیاد شدن
خیلی گشنه شدن
دنبال یک غدای خیلی خوبن
نمیخوام غذای اونا بشم

نه آقا حسن اون طور که شماه هم میگین نیست
فکر کنم متوجه صحبتای من نشدین
اون پسری که ازش خوشم اومده یعنی خوشم اومده عاشقش که نشدم
از کسی خوشت بیاد خیلی فرق داره با این که عاشقش بشی
از زمین تا آسمون با هم فاصله دارن
مثل این میمونه شما از یک پسری خوشتون میاد
چون خوش برخورده با ادبه مهربونه زرنگه
بعد چون خوشتون اومده عاشقش میشین وباید با اون پسره ازدواج کنین؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
من اگه از پسری خوشم بیاد سعی میکنم با منطق جلو برم
اول ببینم اون میتونه خصوصیات منو درک کنه ومیتونه کنارم طاقت بیاره
و بعد دیگه پله پله میرم جلو
این خیانت نیست چون داری شریک زندگیت انتخاب میکنی که شاید همون پسر شریک زندگیت باشه
این طور که شما میگین پس من نباید با پسرها حتی صحبت کنم که چون به عشقم خیانت کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این بحث شما بر میگرده به اجتماعی بودن طرف نه عاشق شدن و خیانت

بابا شوخی کردم اذیتش که نمیکنم امتحانش میکنم
بعدشم توی این امتحان که عاشق نمیشم
بابا شما عشق چه جوری برای خودتون معنی کردین؟؟؟
دیگه اینقدر زود عاشق نمیشم
گفتم که من خیلی خیلی خیلی دیر عاشق میشم چون میدوم چه جوری هستم
و تو عشقی هم که دارم تا جون مایه میزارم
از این دخترا نیستم که تا چشمم به یک پسر میفته زود عاشقش بشم
به قول معروف از پشت کوه که نیومدم!!!!!

خوبه عاشقی
نه دیگه الان به غیر از خودت و خدا منم فهمیدم
حالا شدیم سه نفر
نه ولی از شوخی گذشته
خیلی داری کار اشتباهی میکنی که بهش نمیگی چون شاید اون ندونه که برای تو مهمه و بعد دلشو یک جای دیگه بند کنه
اون موقع خیلی شکست میخوری
البته ببخشید که پام از گلیمم دراز تر کردم شرمنده
میدونم دوست نداری که در موردت نظر بدم
شرمنده دیگه چیزی نمیگم چون خودت بهتر از من جو خودت میدونی
ولی خوب این عشق خیلی ارزش داره چون به جاهایی رسوندت
بابا جان من که گفتم این نوع خیات یک نوع اعتقاد خودمه برای تجربه هایی که به دست آوردم
من که عشق تورو نمیدونم من که از عشق تو چیزی نمیدونم
حتی نمیدونم چقدر دوستش داری
تو قلبت که نیستم تا جاش معین کنم
شاید توی این عشق تو خیانتی نباشه
بعدشم من گفم برای من بده چون دخترا یک نوع امانتی هستن ولی پسرها خیلی آزادن
به نظر من پسرها باید تجربه های زیادی رو به دست بیارن
دختر ها همین طور ولی پسرها چون تو اسلام و جامعه ی ما جاشون خیلی باز تره برای هر کاری بهتره که تجربشون بیشتر باشه از دخترا

من نمیتونم بگم چه خیانتی شده و چه خیانتی نشده
تو خودت باید برای زندگیت نتیجه بگیری ودرکش کنی
من که جای تو نیستم
من که مثل تو فکر نمیکنم
من که ذهن تو نیستم

آره بعضی از عشقا آدم به کمال میرسونه قبولش دارم
خیلی بهش ایمان دارم
ولی عزیزه من خوبه داری میگی بعضیا نه همه
منم بحثم سره همین بعضی هاست
مشکل ما جوونا همین بعضی هاست
درد ما همین بعضی هاست
بعدشم صادقانه بگم من عشق درک کردم وفهمیدم ولی هنوز لمسش نکردم و هنوز تو جوش قرار نگرفتم
حتی مزشم نچشیدم ولی میدونم شیرینه چون دارم پدر ومادر خودم میبینم
اینو قبول دارم که لمسش نکردم ومزش نچشیدم ولی نمیخوامم قبل از ازدواج لمسش کنم

آره اونا نه قدرت تصمیمی گیری دارن ونه فطرت درسیه که تو بینش دبیرستان خوندم ولی فکر نکن مطمئن باش که خدا تو وجودشون عشق قرار داده

آره به اعتقاد خودم توجه میکنم وبه نویسنده کاری ندارم
ولی من فکر ندارم؟؟؟؟؟ ذهن ندارم؟؟؟؟ عقل ندارم ؟؟؟؟
میتونم بفهمم چی اشتباهه وچی اشتباه نیست
چیزی رو که اشتباه باشه قبول نمیکنم
چیزی رو که دروغ باشه نمیپذیرم
بعدشم بیدی نیستم که با هر بادی به این ور و اون ور برم
منظورم اینه که آدمی نیستم تا با یک نوشته زود تصمیم واعتقاداتم عوض بشه

آره از نظرای هم استفاده میکنیم ولی من میخوام اشتباهاتم پیدا کنم
چون ماها انسانیم وانسانها هم اشتباه میکنن
پس باید دنبال اشتباهاتمون باشی که حلشون کنیم
من که همیشه سعی کردم به واسطه ی خودم یا دیگران اشتباهتم پیدا کنم و سعی کنم تو زندگیم ازشون استفاده نکنم

ممنون نظر لطفته خوشحالم که تربیتم قبول داری

نه بابا
من؟؟؟؟
با صد تا پسر؟؟؟؟
کم نیستن؟؟؟؟
شوخی کردم
چون اخلاق پدرم میدونم اینو گفتم چون مطمئنم همچین چیزی رو بهم میگی وکاری به کارم نداره

میدونم شوخی کردی

همیشه
مگه میشه برم حرم وبرای عاشقای امام رضا دعا نکنم؟؟؟؟

هنوز دانشجو نشدم
تازه عید میرم تو ۱۹ سال هنوز کوچولویم
بعدشم چون بابا و مامان منو فرستادن پایگاه نخبگان دو سال تو اول دبیرستان موندم
فکر نکنی رفوزه شدم ها!!!!!!!!!!!!
نه
پایگاه برای قوی کردن پایه های نخبه هاش دو سال نگهشون میداره تو اول تا خوب روشون کار کنه
تازه سال دیگه میرم دانشگاه
رشته درسیمم تجربیه

دکتر آینده هستم

خدافظ عزیز
اشکال نداره دوباره بیا بگو
مشتاقم تا بشنومشون
بای

حسن یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 16:43

سلامی به گرمیه مرکز خورشید


معلوم بود بیدی نیستی که بیخودی بلرزی کاش همه دخترا مثل تو بودن


باید میدونستم که با یه نابغه دارم اطلاعات رد و بدل میکنم
از اول باید میگفتی آخه من ذهن تو رو مثل ذهن بقیه ی دخترای دیگه البته یه کم بهتر میدیدم ببخشید ها ولی من ذهن بیشتر دخترا رو ذهنی با تفکر سطحی میدیدم اما شما فرق کردی دوست دارم در آینده هم باهات در تماس باشم البته تو همین بخش نظرات قبوله؟




خیلی خوشم اومد
همه ی این مطالبو نوشتم که اینو ازت بشنوم
آخه تو میگفتی عشق قبل از ازدواج خیانته ولی اینطوریام نبود


من یه بار دوستی با جنس مخالفو تجربه کردم و فورا فهمیدم که چقدر این دوستی بی ارزشه آخه من یه اعتقاداتی داشتم دیدم که این دوستی نه چیزی به من اضافه میکنه نه تجربه ای و با اعتقاداتمم تناقض داره

درباره عشقمم مثل تو از دیگران تجربه گرفتم آخه اونا هم شکست عشقیه زیادی خورده بودن و دوست نداشتم برای منم پیش بیاد و همینکه عشقم نفس میکشه برام بسته تا زمانی برسه که اگه بهش بگم دیگه ممکن نباشه شکست بخورم


اوناییم که بهشون علاقه پیدا میکنی رو زیاد اذیت نکن اما کلمه ی عزیزم رو فوری بهشون نگو بزار واسه ی زمان مناسب
اینو هم از دکتر انوشه یاد گرفتیم

خیلی دختر خوبی هستی خلاصه خاص هستی
من اگه زن بگیرم دوست دارم به خاصی تو باشه

کدوم رشته پزشکی؟

دانشگاه شاهد رو هم انتخاب کن

ایول اعتماد به نفس در همه چیز خوشم میاد کم نمیاری خوب ذهن ادمارو میتونی به جاهایی که دلت میخواد ببری
نویسنده خوبی میشی ولی همون دکتری بهتره

دیگه حاله نوشتن نداشتم

میخواستم دیگه نیام تو وبت ولی از این به بعد اینجام

ولی تو هم که همش اینجایی کی درس میخونی؟

لطفا مطلبی رو هم نوشتی بگو از خودته یا از دل دیگران

خداحافظ ننه رومینا

امیدوارم همیشه موفق باشی











سلام
بابا سوختیم بی خیال چرا همچین سلام داغی؟؟؟

نظر لطفتون همه ی آدما خوبن پسرا دخترا همشون عالین فقط بعضی اوقات که بد میشن برای اینکه اجازه میدن احساساتشون تصمیم بگیره
ولی در کل عالی هستن

اختیار دارین
نابغه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه بابا شما دیگه خیلی از من تعریف کردین
منم خوشحال میشم که با شما در ارتباط باشم
چون خیلی پخته شده صحبت میکنین
خیلی روشنفکر هستین
این جور آدما زیاد پیدا نمیشن
خوشحالم از این بابت

خوب خدا رو شکر
چه بامزه آدما رو تست میکنین آقا حسن
از این طز فکریتون خیلی خوشم اومد
راه حل مناسبیه

خوشحالم که درس های زیادی از زندگیتون گرفتین وتجربه های زیادی رو به دستن آوردین
از ته دلم براتون دعا میکنم که عشقتون هیچ موقع جواب رد نده
و با روی خوش بپذیره این عشق پاک
خدا بزرگه خودش به بنده هاش کمک میکنه دلت گرم باشه به اون بزرگ
ما هم اینجا براتون دعا میکنیم

حتما ممنون از کمکت عزیز
باشه هیچ موقع یادم نمیره که زود از کلمه ی عزیزم استفاده نکنم
خوشحالم که شما هم به حرفای دکتر انوشه اعتقاد دارین وگوش میدین
به نظرم خیلی خوب صحبت میکنه یعنی مطمئنم که خوبه

وای چقدر شما از من تعریف کردین
خوشحالم که تونستم نظر همچین آدم روشن فکری رو جلب کنم
به آدم خیلی اعتماده به نفس میدین
امیدوارم یک دختر خیلی خوب زنتون بشه
من زیاد خوب نیستم
یک از من خیلی خیلی بهتر باشه

داروسازی رو بیشتر دوست دارم
دامپزشکی هم خوبه
از بقیه رشته هاش متنفرم
و پزشکی عمومی هم لیاقتش ندارم
آدم باید خیلی لیاقت داشته باشه که بتونه این علم یاد بگیره وتو کار خدا دخالت کنه یعنی یک جورایی بشه همکار خدا
من فکر نکنم لیاقتش داشته باشم شغل مقدسیه
و اگر نه خوبه بد نیست

بازم ممنون از لطفتون
نویسندگی رو خیلی بیشتر دوست دارم تا پزشکی ولی پزشکی شغله نویسندگی عشق
پزشکی (منظورم همون داروسازی) یک شغلیه برای درآمد
ولی نویسندگی عشقه چون به نوشتن خیلی عشق میورزم همیشه آرامش گرفتم باهاش

باشه ممنون تا اینجا هم که برام نوشتی خودش خیلیه

آره همش اینجام
ما درسامون خوندیم ای کاش چهار سال پیش نگاه میکردی
باورت میشه از ۲۴ ساعت چهار ساعتش خواب بود بقیه همش درس
به خدا توی اون چهار سال مردم همش در حال خوندن بودم
وای تازه امسال راحت تر شدم چون دیگه پایگاه داره رو تست زدنمون کار میکنه ودرسایی رو که توی اون چهار سال تو مخمون گذاشته داره تقویت میکنه
الان دیگه لازم نیست زیاد درس بخونیم فقط باید روزی هزارتا تست بزنیم

باشه حتما میگم

ننه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا خوشم نیومد
احساس پیری بهم دست میده
رومینای خالی بگی قبول دارم

منم امیدوارم همیشه موفق باشی و به همه ی آرزوهاتون برسین
به امید دیدار

حسن دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:51

قربان یووووووووووووووووووووووو

نه بابا شما لطف دارین هر موقع چند تا کتاب نوشتم یا چند نفرو مثل شما به راه راست ترغیب کردم یا دکترامو گرفتم اونموقع شاید خودمو روشنفکر بدونم

از خودم تعریف نکنم وقتی مینویسم بهتر فکر میکنم به خاطر همین پخته تر میشه ولی تو صحبت کردنم به این پختگی نمیتونم حرف بزنم یعنی کلمات سریع به ذهنم نمیاد به نظرت چی کار کنم واسه این مشکل؟

من رو این بحث دست بردن تو کار خدا خیلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که اصلا این جمله که میگه دست نبر تو کار خدا معنی نداره آخه یه برنامه علمی میداد که میگفت تا ۵۰ سال دیگه پدر و مادر با دادن DNA خودشون به یه مرکز علمی میتونن جنس هیکل ضریب هوشی رنگ پوست رنگ چشم و خلاصه همه چیز بچه شون رو تعیین کنن خیلی عجیبه نه آخه همه ی پدر مادرا پسر دوست دارن همه دنیا میشه پسر(شوخی کردم ولی ممکنه)و این به نظر بعضیا یعنی دست بردن تو کار خدا
به نظر من اگه خدا میخواست یه کاری میکرد که آدما نتونن تو کارش دست ببرن ولی حالا که میتونن پس این دست بردن تو کار خدا نیست و این بی معنیه ولی خیلی عجیبه
نظرت چیه؟

انشالله یه داروساز خوب بشی چند تا داروی جهانی بسازی
دوست داری بیایی دانشگاه های تهران؟یا به خاطر عشق به خونواده نمیتونی جدا بشی ازشون؟

فکر کنم فقط دو سه روز آخر نزدیک به کنکور اینقدر درس خوندم!!!!!!!!

ببخشید دوشیزه خانم رومینا

نگی چه زود پسر خاله شد

میشه ایمیلتو بدی؟لطفا به ایمیلم یه تک بزن البته اگه میشه

راستی میخوام یه وبلاگ درست کنم خبرشو بهت میدم

خلاصه بای






سلام آقا حسن گل
خوبی؟؟؟
نه بابا اختیار دارین شما خوبین
آدم تعارفی نیستم وقتی میگم خوبین یعنی خوبین

خوب خدا رو شکر که تو نوشته میتونین حرفت به طور کامل بزنین

نمیدونم چی بگم حتما خود خدا میخواسته که همچین علمی رو به ما انسان ها داده
بعدشم اون خودش صلاح هر کاری رو میدونه
نمیدونم چی بگم
نظری ندارم

خدا از زبونت بشنوه
برام فرقی نداره که کجا قبول بشم
حتی شاید برای دانشگاه ایران نموندم
رفتم پیش برادرام
خانوادم به من خیلی وابسته هستن
ولی ایران بیشتر ترجیح میدم
اگرم ایران بمونم دوست دارم
برم اصفهان
عاشق اصفهانم
بهترین شهر دنیاست
خیلی دوستش دارم

خوبه حتما دانشگاه هم قبول شدی؟؟؟
آره؟؟؟

نه بابا دیگه دوشزه چیه
گفتم رومینا خیلی خوبه
عاشق اسمم که خالی بهم بگن
نه خانوم نه دوشیزه نه ننه
رومینا ی خالی

ممنون
شما مراحمی شما آقایی
این حرفا چیه نه نمیگم چه زود پسر خاله شد

باشه حتما منتظر باش
ولی شاید دیر شد
چون این روزا کارام معلوم نیست
تا بعد بای

حسن چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:13

سلام رومینا
نبودی منم دیگه میخوام برم دانشگاه شاید دیگه زیاد نباشم اومده بودیم فرجه ها که تموم شد

از کجا فهمیدی خوبم آفرین خوب فهمیدی حقیقتا نابغه ای!!!!

بابا فرار مغزها! فرار نکن
اینجا بمون البته منم میخوام اگه شد برم پیش پسرعموم

منم خیلی اصفهان وشیراز و دوست دارم

آره
پس چرا گفتم بیا دانشگاه شاهد


قوررررررررررررربونت


بای رومینایه خالی




سلام

باشه

دیگه دیگه

دیگه چه کار کنیم باید بریم
چند ساله هست بابا اونجا کاراش کرده وفقط منتظر سربازیه اقا راما هستیم
رفتنی هستیم مگر اینکه فرجی بشه بمونیم
بازم ببنیم سرنوشت چه کار میکنه

آره خیلی شهرای خوبی هستن

ها؟؟؟
خوب شاید اونجا هم اومدم
بابا آینده رو که من نمیتونم تعیین کنم
باید ببینم خدا چی میخواد

بای عزیز

حسن جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:23

۲باره سلامی به گرمیه نقطه ی جوش هیدروژن


آینده رو تو تعیین نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کلمه ی اختیار رو زیر سوال بردی
یه کم در این باره فکر کن

نروووووووونرووووووو تو هم مثل من نمیتونی دووم بیاری
نروووو
اگه رفتی منم با خودت ببر
قسمتی از یک آهنگ بود !!!!!!!!!!!

شوخی نمودم

امیدوارم هر جایه دنیا که رفتی موفق و سر زنده و خوشبخت و ...و اینکه با تمام توان زندگیتو به پیش ببری و هیچ وقت هم ناراحت نشو
چون خدا هیچوقت بدیه مارو نمیخواد البته تا زمانی که خودمون بدیمونو نخواییم

پس فقط وقته گناه که ما باید ناراحت و غمگین بشیم

به امید دیدار




سلام
بابا شیمی دان بی خیال
نه من آیندم خودم تعیین نمیکنم
اختیار با تعیین آینده از زمین تا آسمون فرق داره
اگه میگم خودم تعیین نمیکنم منظورم اینه خدا یک آینده ای رو از بچگی رو پیشونیم نوشته
من فقط میتونم کمی کنترکش کنم تا برام بد تموم نشه

اهنگ چی؟؟؟؟
کجا نرم؟؟؟

شوخی؟؟؟

آها فهمیدم پیش برادرام میگی نرم
باشه نمیرم
فقط چون تو گفتی

آره امیدوارم همین خدای خیلی بزرگ هیچ موقع تنهامون نزاره
به خاطر کارای بدی که میکنیم تنهامون نزاره
میدونم مثل انسانهاش نامرد نیست همیشه هوامون داره ولی
خیلی گناهکاریم امیدورام ببخشتمون

به امید دیدار

حسن جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:54

با سلام قبلی یخ نکردی که !!!

چه استدلال عجیبی
بحث تو این مورد خیلی سنگینه

ولی صد در صد آینده رو خودت تعیین میکنی واین آینده که خودت تعیین میکنی رو خدا میدونه یعنی اختیار با تو هستش ولی خدا میدونه بالاخره چی کار میکنی پس تو مختاری هر کاری انجام بدی و این رو پیشونیت نوشته نشده ولی خدا آخرشو میدونه پس آیندتو به خوبی تعین کن که خدا همون آینده رو که به خوبی تعین میکنی رو میدونه و این اختیارت تو تعین آینده که خوب انتخابش میکنی همون سرنوشتته
خودمم نمیدونم چی میگم ولی میدونم که مختارم که آیندمو تعیین کنم.

ممنونم
دستت درد نکنه که نمیری!!!!!

خدا پشتو پناهت
بای




سلام
باشه هر چی تو میگی
ولی جواب منو ندادی
شما کی هستی ؟؟؟؟

بگو دیگه
میدونم آشنایی
سوتی دادی
بگو کی هستی

حسن شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:44

لطفا به ایمیل مراجعه شود در ضمن یه حرفایی میزنی انگار زیاد فکر کردنو دوست نداری از نابغه ها بعیده!!!!۱۱

سلام

باشه الان میرم

چرا دوست دارم

شما به بزرگیه خودتون ببخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد