صبح بود
صبح خیلی خیلی زود
صبح بهاری
با بقیه روزا فرق داشت
گرمای دستاشو رو پیشونیم احساس میکردم
آروم نازم میکرد
آروم آروم
زیره لبش زمزمه میکرد
نمیدونم چی
سعی کردم بیشتر گوشامو تیز کنم
آره اسمم بود
رومینا بیدار شو
رومینا خانوم بیدار شو
اینقدر گرمای دستاش لذت بخش بود که دلم نمیخواست بیدار بشم
میخواستم ساعت ها بخوابمو اونم نوازشم کنه
چشمامو آروم آروم باز کردم
فقط نور بود
همه جا نور بود
یک دست مهربون که از یک کوه نور بیرون اومده بود
وسط یک باغ بزرگ
صدای بلبل
صدای آب
صدای ...
احساس خوبی داشتم
سبکی
آزادی
وقتی نگاه کردم هیچی تنم نبود
هیچی هیچی
هنوز دست مهربونش روی پیشونیم بود
دستشو گرفتم
گرمه گرم بود
از دستاش کمک گرفتم که پاشم
میخواستم ببینم کجام
چرا این جوری شدم
بلندم کرد
بازم نوازشم میکرد
پرسیدم کجاست
خندید گفت مبارک باشه
گفتم چی
گفت تولد دوبارت
گفتم ...
نزاشت چیزی بگم
دستشو گذاشت روی لبام
گفت ببین فقط ببین
نگاه کردم
گفتم دیدم
گفت بازم ببین
گفتم چیرو ببینم
خندید گفت زیره پاهاتو ببین
زیره پاهامو نگاه کردم
زیره پاهام خالی بود
انگار رو یک لایه ای نازک از آب ایستاده بودم
زیره این لایه ی نازک پاک
زمین بود
آدما دوره هم جمع شده بودن و جیغ میکشیدن
بیشتر توجه کردم
مامانمو دیدم
بابامو دیدم
برادرامو دیدم
صدای جیغ مامان گوش همه رو آزار میداد
طوری منو صدا میکرد و میگفت دخترم که همه آه میکشیدن و مثل زار میزدن
بیشتر نگاه کردم
بیشتر توجه کردم
دیدم اون وسط یکی آروم خوابیده
یکی که همه جاش به رنگ خونه
خودم بودم
آره اون من بودم
آروم خوابیده بودم
نمیدونم چرا وقتی خودمو دیدم لبخند زدم
خندیدم گفتم اون منم ؟؟؟
اونم دوباره نوازشم کرد و گفت آره
یک آه بلندی کشیدمو گفتم پس راحت شدم
بازم حرفمو تایید کرد
گفتم حالا چیکار کنم ؟
گفت زندگی
گفتم اینجا ؟؟
گفت آره
گفتم با کی ؟
گفت خودت انتخاب کنی ، هرکسی رو بخوای برات میاریم تا باهاش زندگی کنی
گفتم هر کی که بگم ؟؟؟
گفت آره
گفتم حتی اگر بگم خانوادم ؟؟
گفت آره
گفتم ...
نزاشت بگم دوباره دستاشو روی لبم گذاشت
گفت اول فکر کن بعد بگو
دستاشو محکم توی دستام گرفتم
کمی فکر کردمو گفتم همونی که همیشه منتظرش بودم
گفت اسمشو بگو
گفتم اسمش ....
اسمش خداست
آره خودشه
اون خداست
دوباره نوازشم کرد
دستشو گذاشت روی سینم
گفت چشماتو ببند
وقتی بستم .....
آره اونو دیدم
دیدمش
آره دیدمش
زندگیمو باهاش شروع کردم
پی نوشت : این آپ یکی از آرزوی های بزرگم بود
آپم[گل]
سلام چطوری خوفی؟
بده
میبینم که وبلاگت روز به روز بهتر و بهتر میشه خوب من با پست تنهای تنها آپم یه سری بزن یه نظریم
سلام....










؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



هیییییییییییییی رومینا خانوم.....
رفتی وماروتنها گذاشتی دیگه اره؟؟؟!!!۱
رومینا خیلی بی معرفتی
خیلی نامردی
باورکن شیطونه میگه بیام کل مشهدو بگردم تورو پیداکنم و خودم بادستای خودم خفت کنم
چی شده دیوونه؟؟؟
چرا وبلاگت بوی غم میده
چه کارت شده عزیزم؟؟
چی شده که رومینا خانوم شاد شده....
ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگو عزیزم
بیا تو وبم جوابمو بده خانومی...
دوست دارم...
امضا
لطیفه...
خوبم
نفسی میاد و میره خانومی
سلام اومدم خبر بدم که با پست (دختر نشان از مادر دارد) آپم دیدی چه با معرفتم یکم معرفت از خودت نشون بده بیا یه نظر ناقابل بده و برو[گل][گل]
سلام عزیزم
خوبی گلم؟
عیدت مبارک
آپم
بیا که اگه نیای ضررو کردی
فدات بشم
نازگل خواهشا از این به بعد آدرس وبتم برام بزار
رومینا......................



رومینا جان......؟!!!؟؟؟
کجایی عزیز دلم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ها؟؟؟؟؟؟؟؟/
رومینا.........
اومدم
سلام رومینا جون
آدرس حباب تغییر کرده
از امروز به بعد اینجا منتظرتم
تو ازون موقع تا حالا خوب نشدی دختر؟؟ چیکار میکنی با خودت؟؟؟؟؟؟
خلاصه اینکه دلمون واست خیلی تنگ شده رومینا
ایشالا که مشکلاتت زود زود حل بشن
فکر کنم به سختی های زندگی هم میخندی، آره؟؟
ممنونم داداش با معرفت
به خاطر همه چیز
مخصوصا معرفتت که منو بدجور اسیر خودش کرده
بشتابید! بشتابید!
به اطلاع میرسانم که بنده با یه داستان باحال به نام (خاطره ای در دسشویی پارک) آپ تشریف دارم لطف کنیم بیاین ببینین بعد اگه پسندیدید یه نظر ناقابل هم لطف کنید!![نیشخند]
سلام آبجیه گلم خوبی
عیدت مبارک عزیزم
عیدت مبارک عزیزم
عیدت مبارک عزیزم
امیدوارم امسال بهترین سال زندگیت باشه
و روزگار بهترین هارو برات رقم بزنه
شاد و سبز باشی همیشه
می دونم بی معرفتم ولی...
ممنون بهترین برادر دنیا
ممنونم
سلام
کاش یکی مارا با معرفت نوازش میکرد
ای کاش