و .....


این فقط برای شماها که تو نا امیدی دست و پا میزنید 


دوستتون دارم

دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛‌

کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن عروسی شان آماده می شوند. 

 

 


 این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.


  


کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛

وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و دستگاه های مخصوص قرار بگیرد.

در این عکس ، نیک منتظر است تا کتی یکی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند.


  


کتی علیرغم تمام درد و رنج ناشی از بیماری سرطان ، ضعف بدنی ، شوک های ناشی از تزریق پی در پی مورفین ، قصد دارد مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند . وی به خاطر بیماری اش همیشه در حال کاهش وزن است ، به همین خاطر مجبور شد هر چه به روز عروسی اش نزدیک تر می شود ، لباس عروسی اش را کوچک تر و کوچک تر کند. 

وی مجبور بود در طول مراسم عروسی اش کپسول تنفسی اش را به دنبال خود داشته باشد . در این تصویر پدر و مادر نیک را می بینید. آنها از اینکه می بینند پسرشان با عشق دوران دبیرستان خود ازدواج می کند بسیار خوشحال هستند.


  


کتی در ویلچیر خود نشسته و به ترانه ای که نیک و دوستانش می خوانند گوش می دهد.
طی مراسم عروسی ، کتی مجبور می شد برای لحظاتی استراحت کند. او به خاطر ضعف و درد نمی توانست به مدت طولانی بایستد.


 


کتی تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد. دیدن زنی که علیرغم بیماری سرطان و آگاهی به عمر کوتاه مدت اش ، ازدواج می کند و تمام مدت لبخند بر لب دارد ما را به این فکر می برد که خوشبختی دست یافتنی است ، مهم نیست چقدر دوام می آورد.


 


اندکی در این تصاویر و داستان واقعی تامل کنید... 

ابتدا به اعماق قلب خود رجوع کنید و حالا دوباره فکر کنید...


باید از منفی بافی دست برداریم ؛ زندگی آنقدرها هم که فکر می کنیم پیچیده نیست.


زندگی کوتاه است
قوانین را زیر پا بگذار
بسرعت ببخش
با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس
همیشه بخند
هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن
مهم نیست زندگی چقدر عجیب است
زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود
اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم



موفق باشید دوستای گل من

 

نظرات 55 + ارسال نظر
نازگل پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

کجایی خانومی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ابرام بلوچ جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 http://jaambalooch.blogfa.com

تک درختی تنها توی یک جنگل تاریک و سیاه از غم و درد به خود میپیچید.
از خودش میپرسید که چرا اینقدر تنهایم؟! که چرا هیچ دلی با من نیست؟ که چرا نیست دلی نگران من و تنهایی من؟ چه شود گر که دگر قد نکشم؟ چه شود اگر که من توی جنگل نباشم؟آنقدر گفت و گریست که شکست و آرام روی یک نهر روان ساخت پلی...
چقدر زیبا بود !چقدر مستحکم....
و درخت تنها عشق را پیدا کرد.
عشق را در بهار باید جست. در گردش پروانه به دور یک گل، در ذوب شدن یخ با دست نوازشگر نور و خورشید ، درمیان سفر چلچله ها، درمیان قطرات باران، در میان وزش باد و غرش ابر و طوفان
عشق را باید جست روی یک نهر روان که درختی روی آن ساخته پل
... و درخت تنها عشق را پیدا کرد
عشق یعنی ایثار، عشق یعنی گذشتن از خود، از بود و نبود
عشق یعنی درختی بیجان روی یک نهر روان
عشق یعنی یک بغل دلواپسی گم شدن در انتهای بی کسی..

نازگل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:24

مرسی قربونت برم
دلم برات تنگ شده بود
کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مهمون داشتیم عزیزه دلم

نمیتونستم بیام سر بزنم گلم

شرمنده

مقداد یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://shaperak.blogsky.com

رومین من خوبی؟؟
اومدم یه مطلبی رو بهت بگم: من به اتفاق یکی از دوستای وبلاگیم یه وبلاگ مشترک زدیم و با هم تصمیم گرفتیم که وبلاگامونو بزاریم کنار و با هم بچسبیم به وبلاگ جدید. خوشحال میشم اگه مثل وبلاگ شاپرک، پایه ثابت بازدیدکننده ما باشی و با نظراتت مارو کمک کنی. لطفا مارو با اسم ترنج لینک کن: toranj-star.blogfa.com
ممنونم از لطفت منتظرتیم

باشه عزیزم

ممنونم

الهام یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:19 http://eli2elva.blogfa.com

سلام،
ایول بابا حرف نداشت.
خوشحال میشم بهم سربزنی خانمی.
خوش باشی یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد