رومینا خوب شده

سلام

اومدم بگم رومینا حالش خوبه خوبه

یعنی خیلی خوبه خوبه  

 دو روزه که به هوش اومده

دیگه بیداره دیگه چشماش باز شده

و حالا داره میاد خونه

اینقدر خوشحالم که از صبح زود اومدم خونه دارم تمیز میکنم

تا الان داشتم خونه رو تمیز میکردم

اینقدر پسر خوبی شده بودم که تمام اتاقا رو تمیز کردم

خاکای هه جارو گرفتم    پرده های سیاه رو برداشتم   همه جاهارو جارو زدم  باید اعتراف کنم که این برای اولین بار توی عمرمه که دارم کار میکنم چون خیلی تن پرورم و اولین بارم بود که خودم اتاقم جمع میکردم چون تا حالا نه مامان و نه لیلا اجازه دادن منو رومینا دست به سیاه و سفید بزنیم اگه به منو رومینا بگین تخم مرغ درست کنین به خدا بلد نیستیم خیلی بی عرضه بار اومدیم  توی این جور مسائل

در اتاق مهردادم قفل کردم  تا رومینا باز هوای اونو نکنه

با اونکه میدونم نمیتونه طاغت بیاره و کلیدش ازم میگیره

خیلی حالش خوبه ولی یک چیزی بهم گفته که نمیدونم چه جوری بگم

یک چیزی بهم گفت که دلم میخواد پرواز کنم تو اسمونا

رومینا بهم گفت که خیلی دوستم داره

دکترا گفته بودن بودن به هوش بیاد و بتونه درک کنه ممکنه مشکلاتش یادش رفته باشه و ندونه که چه اتفاقی افتاده براش

همنی طوری هم بود پدرم در اومد تا همه چیز یادش اومد البته از همه چیز یادش بود جز رفتن بابا و مهرداد

خیلی باهاش صحبت کردیم

خیلی بهتر شده و حالا میدونه چه اتفاق هایی براش افتاده و داره باهاشون کنار میاد کم کم

  روحیش یک کم خرابه ولی کم کم خوب میشه مطمئنم

  امشب مرخصش میکنن و میخواد بیاد خونه

نمیدونین چه ذوق و شوقی دارم دلم میخواد پرواز کنم  

 رومینا داره میاد خونه داره میاد تا دوباره کنار هم زندگی کنیم

اخلاقش خیلی فرق کرده همش داره گریه میکنه و میگه خدا منو نمیبخشه  همش گریه میکنه و میگه خدا از گناه من نمیگذره

میگه خدا نمیتونه منو ببخشه چون من خیلی بهش بد کردم چون من به رومیناش ضربه زدم چون من رومیناش کشتم

اون گریه میکنه و منم بهش میگم خدا بخشیدتت خدا خیلی دوستت داره

ای خدا شکرت که رومینا رو خوب کردی

بچه ها دیگه من باید برم  دیگه باید ازتون یک خدافظی کنم

چون دیگه به جای من رومینا میاد  چون دیگه باید وبلاگش بهش پس بدم اگر حرفی زدم و ناراحتتون کردم ببخشید اگر دلتون شکوندم ببخشید

رومینا امشب میاد و قراره تا صبح کلی با هم حرف بزنیم ازم قول گرفته که تا صبح براش از بابا بگم

میخواد ببینه وقتی نبوده بابا چی میخواسته ازمون تازه بابا یک عالمه نامه نوشته برای منو رومینا چون خودشم میدونسته مرگش نزدیکه باید تا صبح بشینیم نامه ها رو بخونیم

الان خیلی خسته شدم از بس دارم خونه تمیز میکنم از ساعت شیش صبح دارم کار میکنم باید بخوابم دیگه طاغت ندارم بیدار بمونم چون باید تا صبح بیدار باشم دستامم اصلا نای نوشتن ندارن

اینقدر گرفتار مشکلامون بودیم که دو ماهی بود دست به خونه نزده بودیم

از دو ماه پیش خونه تا الان پره خاک بود ولی دست به مدلش نزدم گذاشتم همن طوری بمونه که بابا و مامان دوست داشتن

عکسای مهردادم از دیوارها برداشتم حتی از اتاق رومینا  میدونم ناراحت میشه ولی به هر حال باید از خاطرش پاک بشه چون اگه پاک نشه کم کم باید جونش بده

ساعت هفت شب میرم دنبال رومینا بهتون قول نمیدم که رومینا هم اومد زود بیاد پیشه وبلاگش و دوستاش چون اولاش میدونم میره تو اتاق خودش و مامان و بابا و مهرداد

ولی بهش میگم هر چه زود تر بیاد پیشتون البته من نگم خودش هواسش هست و میاد

بچه ها دیگه دارم میرم تروخدا منو ببخشید

ببخشید که خیلی حرف میزدم و اذیتتون میکردم و یا اشکاتون در اوردم به خدا خودمم پا به پاتون گریه میکردم

خیلی دوستتون دارم نمیگم دیگه نمیام ولی شاید بعضی اوقات اومدم ولی باید دیگه از رومینا اجازه بگیرم تا براتون بنویسم

خیلی عجله دارم باید برم

خدافظ عزیزای دل منو رومینا

راستی یک کم هوای رومینا رو داشته باشین تروخدا زیاد در مورد مهرداد باهاش صحبت نکنین بزارین کم کم از ذهنش پاک بشه

ممنون از همتون    

راما

نظرات 12 + ارسال نظر
کمال جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:53 http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
خدا رو شکر
نمی دونم این نظر منو شما می خونی یا رومینا خانم
بالاخره از این بابت خیلی خوشحال شدم و امیدوارم زندگیتون به خوبی بگذره
از دست و زبان که برآید
کز عهده ی شکرش به در آید
یا حق

سلام عزیزم
من رومینا هستم
من نظرتون خوندم
ممنون عزیزم منو شرمنده ی خودت کردی
ممنون که به فکرم بودی و برای قلب خستم دعا کردی
خیلی خیلی خیلی ممنون آقا کمال

اجادسا جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 16:16 http://ajadesa.blogsky.com

سلام راما جان نمی دونی چقدر خوشحالم کردی

خدایا دوباره و صد باره میگم بزرگیت و شکر خوشحالم که صدای مارو شنیدی و رومینارو دوباره به ما رسوندی

خدا جون به خدا دلم واسش تنگ شده بود واسه داداش گفتناش
داداش سجاد

الان که دارم اینو مینویسم اشک می ریزم اشک شوق خدا جون نوکرتم

راما جان تو این مدت خیلی زحمت کشیدی الانم فکر کنم یه کار دیگه ای و باید شروع کنی اونم مراقبت خانگیه از رومینا حواشو داشته باش

رومینای عزیز خوش آمدی به خانه

خدایا بزرگیت و شکر

سلام داداشه من
سلام عزیزه دل رومینا
سلام داداش گل من
سلام داداش سجاد من
خوبی؟
دل به دل راه داره منم دلم برای شما یک ذره شده بود
ممنون که منتظرم بودی و با قلب مهربونت هر روز برام دعا میکردی
منم خدا رو شکر میکنم که برادر خوبی مثل تو پیدا کردم
خدایا به خاطر همه چیزت شکر
دوست دارم داداش سجاد گل
اشکای پاکت برای من حروم نکن داداشی
لیاقتش ندارم
برای کسی بریز که لااقل یک کم از جنس فرشته باشه
یک کم مهربون باشه
لیاقتش داشته باشه
خدا از دستت ناراحت میشه که داری برای کسی اشک میریزی که لیاقتش نداره
نه؟
راستی اینقدر میگم داداش سجاد تا از دلتنگی در بیای
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد داداش سجاد
خوب شد؟
منم دلم تنگ شده بود برای شما اونم خیلی خیلی زیاد
امیدوارم خواهر کوچیکت بخشیده باشی
شرمندتم داداشی

نوید جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:02

خدای بزرگ می دونستم خدای مهربونم می دونستم که جقدر مهربونی . خدای بزرگممممم خیلی دوست دارم . دوست دارم خدای خوبم دعاهای مارو بی اثر نذاشتی ، خدای قشنگم خدای بزرگم ممنونم ازت
رومینا فقط میگم از خدا می خوام بهت صبر بده بیشتر از قبل . امیدوارم هرروز بهتر بشی

سلام نوید گل
سلام یک دوست خوب و مهربون
سلام
نمیدونم لیاقت شماها رو دارم یا نه
شماها فرشته این
ولی من...
آره همش از دعاهای شما بود که من خوب شدم
همش دعاهای قلبای پاک و مهربون شماها بود که من الان اینجام
پیشه شما
زیره سایتون
نوید جان خدا بهم صبر نده خدا منو ببخشه
برای کارای بدی که کردم امیدوارم خدا منو ببخشه
یعنی میبخشه؟
اگه ببخشه به جون عزیزم دیگه کار بدی نمیکنم
خیلی مهربونی نوید گل
خیلی آقایی
ممنون از لطفت
ممنون از بزرگیت
ممنون عزیزم

نوید جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:06

راستی رومینا جان اگه این ها رو میخونی می خواستم بگم به داداشت راما افتخار کن ، اینجور داداشی داشته باشی به هیچ کس نیاز نداری ...

نوید جان من همیشه بهش افتخار کردم و میکنم
راما تمام زندگیه منه
راما جونه منه
راما عشق منه
راما همه چیزه منه
حالا مگه کسi دیگه ای مونده جز این برادر گل
جز این فرشته
جز این عزیز
بیشتر از هر چیزی که فکر کنی دوستش دارم
من براش میمیرم
ولی اون فکر میکنه دوستش ندارم
فکر میکنه برام عزیز نیست
ولی نمیدونه عشق منه
آخه مگه آدم میشه همچین برادری داشته باشه و بهش افتخار نکنه؟
مگه میشه همچین فرشته ای داشته باشه و دوستش نداشته باشه؟
همیشه بهش گفتم حالا هم میگم راما تمام زندگیه منه
داد میزنم نوید جان و میگم راما خیلی دوستت دارم
صداش به گوشت رسید؟
الان که راما خوابه فکر کنم طفلک با صدای من بلند شد
ممنون از نصیحتت برادر گلم
من خودم عاشق راما هستم
ممنون عزیزم

سارا جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:16 http://margetaghdir.blogfa.com

وااااای راما جان خیلی خیلی خوشحالمون کردی.
به خدا منم دارم بال در میارم امیدوارم خوب خوب خوب بشه و بتونه زندگیشو از نو شروع کنه همین که دوباره به خدا برگشته یعنی این که همه چیز خوبه.
تو بهترینی.خیلی به رومینا کمک کردی اون سلامتیشو اول مدیون خدا بعد مدیون تو.من که تا حالا با رومینا خانم آشنا نشده بودم ولی خیلی دوسش دارم و حتما بهش سر میزنم.می دونم خیلی امشب بهت خوش می گذره.دیدی رومینا دوست داره؟
زنده باشین.راما جون ما رو فراموش نکن.تو هم یه وب درست کن.
خدایا شکرت.
راجع به مطلب پایینیت ببخشید که نیمدم آره بلیطارو بده یکی دیگه که به جا شما بره.من خیلی شنیدم که میگن طرف خیلی دوست داشته بره ولی یا نتونسته یا پولشو داده واسه مسجد ساختن بعد بقیه که رفتن بهش گفتن تو که نیمده بودی چطور ما تو رو اونجا دیدیم؟به رومینا هم بگو ببین اون چی میگه.
موفق و زنده باشین.
خیلی دوستون دارم.
از این به بعد خیلی باید مواظب خودتو رومینا باشی.
واستون بهترین آرزوها رو دارم.
بای.
منم تو وبم خوب شدن حال رومینا جون رو میگم.

سلام سارای عزیز
سلام مهربون
نمیدونم برای این همه زحمتی که کشیدی چه جوری تشکر کنم
ممنون که خبر سلامتیمو به همه میدی
خیلی ماهی عزیزم
خوشحالم از اینکه اینم روزا بهم سر میزدی
امیدوارم لیاقتت داشته باشم عزیزم
منم تورو خیلی دوست دارم گلم
دل به دل راه داره عزیزم
آره با هم دیگه مشورت کردیم و اجازه دادیم که به جای ما دوتا زوج جوون برن
تازه راما به خاطر سلامتیه
نذر کرده بود که اگه من خوب شدم خرج جهیزیشون با ما باشه
عروسیشونم قراره خیلی ساده برگزار کنن
ولی تصمیم گرفتم به راما بگم اگه اجازه بده عروسیشونم خونه ی ما بگیرن تا یک کم مفصل تر باشه و خرجش به عهده ی ما باشه
آخه فقط یک بار عروسی میکنن و جشن میگیرن و برای منم خیلی دوتاییشون زحمت کشیدن اگه مفصل تر باشه خیلی بهتره خوشحال میشن
البته اگه راما قبول کنه
آخه دیگه مرد خونه است
باید برای هر کاری اول این داداش گلم اجازه بگیرم
من اینقدر باید کارای خیر انجام بدم تا خدا گناهم ببخشه
یعنی میبخشه؟
الانم مکه رو دارن به عنوان ماه عسل میرن
امیدوارم بهشون خوش بگذره
ممنون از لطفت
آره سارا جان من عاشق راما هستم ولی خوب نمیتونه باور کنه
نمیتونه بفهمه که چقدر دوستش دارم
درباره وبلاگ زدنش هم
راما خیلی خیلی سرش شلوغه بهش میگم ولی فکر نکنم همچین کاری کنه
تازه اینقدر جو مرد خونه بودن گرفتتش که میگه میخوام درس و ول کنم و مواظب رومینا باشم
اینقدر منو لیلا و اشکان باهاش صحبت کردیم تا راضی شده درسش بخونه
فکرش بکن تا این حد رفته که نیمخواسته دیگه بره دانشگاه تا مواظب من باشه
انگار که من بچه ی کوچولو هستم
ولی باشه من بهش میگم شاید گوش داد
ممنون از زحمتات عزیزم
خیلی مهربونی
خیلی دوستت دارم گلم
بازم بیا منتظرم

محمد جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:19 http://delle.blogsky.com

سلام
از خوشحالی دارم بال در میارم
خدایا شکرت که ...
همه نوشته رو نتونستم بخونم ولی برمی گردم شاید شب تا همشو بخونم
فط می تونم بگم خدایا شکرت که اگر زحکمت دری رو ببندی از روی رحمت دری رو باز می کنی
تا شب به امید دیدار

سلام آقا محمد گل
برادر خوب من
یعنی اینقدر خوب شدن من خوشحالی داره؟
یعنی اینقدر نگرانم بودین؟
یعنی اینقدر من اهمیت دارم؟
یعنی ...
نمیدونم چی بگم ولی این یعنی شماها خیلی مهربونین
نمیدونم راما براتون چی نوشته که میخواین جواب نوشته هاش بعدا بدین
ولی فکر نکنم دیگه بیاد
اگه میخواین بگین تا من بهش میگم بیاد بخونه واگر نه ندین چون من نمیتونم خودم نگه دارم
کنجکاو میشم میخوام بخونم
اگه چیزیه که من نباید بخونم پس نگین چون فکر نکنم راما دیگه بیاد پای کامپیوتر یعنی وقتش نداشته باشه که بیاد
شرمنده
از تمام زحمتاتون ممنون برادر من
خیلی شما مهربونین

الما جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:32

سلام واقعا خدا را شکر که حالشون خوب شده خیلی خوشحال شدم امیدوارم علاوه بر جسم روحشون هم سالم بشند و قوی تر از همیشه باشند

سلام المای عزیز
نمیدونم در جواب خوبی هات چی بگم عزیزم
ولی ای کاش لیاقت شما دوستای خوب داشتم
هم روحم خوبه و هم جسمم
ممنون از دل نگرانی هات عزیزه من
منم با وجود تو نازنین توی وبم خیلی خیلی خوشحال شدم
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم عزیزه من

رضا جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:10

سلام
چرا خالی؟

رضا جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:11 http://www.kame-akhar.blogsky.com

خوب حداقل حس نویسنده های بزرگ رو داری.لینک شدی

سلام
ببخشید منظورتون نفهمیدم که میگین حس نویسنده های بزرگ رو دارم
ممنون که لینکم کردین منم شما رو لینک کردم
میشه بگین یعنی چی؟
آها حتما راما بهتون چیزی گفته و جوابش دادین
من خواهرش هستم
اسمم رومیناست
خوشبختم از آشناییتون
ممنون از لطفتون

یک پیشنهاد برای تو شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:40

آنکه با زندگی می سازد زندگی را می بازد
با زندگیت نساز زندگیت را بساز

سرمایه گذاری در کمپانی راه آسمان

ممنون

حامد شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 http://koole.blogfa.com

سلام رومینا
خیلی خوشحال شدم از این خبری که راما داده
خیلی برات دعا کرده بودم
بازم برای تو و راما دعا میکنم
امیدوارم که زندگیتون هرچه زودتر سروسامون پیدا کنه و دوباره روزای شادی رو کنار ما دوستاتون بگذرونین

سلام حامد عزیز
خوبی؟
ممنون از لطفت عزیزم
خوشحالم که دوستای خوبی مثل شماها دارم
ممنون
منم امیدوارم یک زندگیه قشنگ و بدون غصه داشته باشی
و روزات پر از شادی باشه

مهسا سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 http://hasti3.blogfa,com

سلام
خدا رو شکر
نمی دونم این نظر منو شما می خونی یا رومینا خانم
بالاخره از این بابت خیلی خوشحال شدم و امیدوارم زندگیتون به خوبی بگذره

من رومینا هستم عزیزم

ممنون عزیزم
خیلی خوشحال شدم
خیلی زیاد
ممنون که اومدی
موفق باشی و خوشبخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد