سلام

واقعا از همدردی همتون ممنونم خیلی خوشحالم کردین

ممنون که براش دعا میکنین

الان چند روزی میگذره و رومینا هنوز تو بیمارستانه

نمیخوام بهتون نا امیدی بدم ولی همون طور که خواستین دارم در جریان حال رومینا میزارمتون

هنوز همون طور که گفتم خرابه خرابه

دکترش میگه راما برو خدا رو شکر کن که من رومینا رو قبلا میشناختم ومیدونستم چقدر دختر قویه و برای همین اجازه میدم تو بیمارستانم و زیره نظر خودم باشه واگر نه تمام مریضای این طوریم جواب رد دادم و گفتم هیچ کاری ازم بر نمیاد

بچه ها دکتر میگه رومینا الان هیچی نمیفهمه جیغایی که میزنه و وقتی که خودش میزنه دست خودش نیست اصلا نمیفهمه داره چه کار میکنه

میگه خیلی باید به خدا توکل کنی

میگه باید همش بخوابونیمش و بی هوش نگهش داریم واگر نه خودش تیکه تیکه میکنه

پرستاراش بی نهایت خر هستن

میبینن که رومینا تازه مچش بخیه زده  و چون رگش زده بود دستش آزرده است ولی بازم دستاش میبندن و میگن ما نمیتونیم یک سر مواظب خواهر دیوونه ی تو باشیم باید ببندیمش تا خودش تیکه پاره نکنه هر چی منو دکترش بهشون میگیم نکنین ولی گوش نمیدن

برای همین بیشتر شبا خودم پیش رومینا میمونم تا صبح تا کنارش باشم مواظبش باشم ودستاش باز نگهدارم

دکتر میگه با این وضعی که داره اگه نا امیدت نکنم حالا حالاها خوب نمیشه

نمیدونم چه کار کنم به جز دعا

رها جان همون طور که گفتی هر شب بالای سرش اون دعا رو میخونم خیلی ازت ممنونم

با اونکه هم اسم داداش بزرگم هستی ولی مهربونیت اندازه اون نیست اون اصلا چند شبه خونه نیومده و از حال منو خواهرش خبر نداره ولی باز ای ول به مرام تو که از داداشمون مهربون تری

داداش سجاد از شماهم ممنونم

محمد جان از تو هم ممنونم

نوید جان میدونم مشهدی ولی کاری از دست خودمون بر نمیاد تو هم به زحمت نمیندازیم فقط براش دعا کن

مهران جان با مرام با معرفت من حتی اجازه ندادن توی این موقعیت خانواده ی نزدیکم بیان رومینا رو ببینم بعد تو میخوای خودت به زحمت بندازی واز اون راه دور بیای؟

ببخشید که اینو میگم ولی رومینا اینقدر حالش بده و وضع ظاهریش خرابه که دوست ندارم کسی توی این موقعیت ببینش

فقط نامادریم اجازه داره بیاد بالای سرش که اوم طفلکی براش قرآن میخونه

میبینی دنیا رو

ولی من به یک چیزی پی بردم و بهش ایمان پیدا کردم

همیشه من مطیع این بودم که دختر یا همسر آیندم باید خوشگلترین دختر دنیا باشه و پولدارترین دختر ایران زمین باشه ولی میفهمم که نه پول و نه زیبایی برای آدم خوشبختی میاره

فقط باید خدارو داشته باشی

اینو تو دفتر خاطره ی رومینا خوندم که برای خودش نوشته بود

میمدوم کار اشتباهی کردم که بی اجازه خوندم ولی...

اینو موقعی نوشته بود که مامان از پیشمون رفته بود تاریخش مال همون موقع بود

که واقعا هم راسته چون الان رومینا فقط سلامتی و یک نیروی قوی برای تحمل سختی هاش میخواد که اونم دست خدای بزرگه

و دعای شما عزیزان

کامی جان کمال جان خیلی ازتون ممنونم بهتون افتخار میکنم

خیلی دلم برای رومینا تنگ شده

جاش تو خونه خیلی خالیه

هر شب که میرم پیشش دستش تو دستام میگیرم و بی اراده اشک میریزم

چقدر سخته

باهاش صحبت میکنم

میدونم نه حرفام میفهمه و نه میتونه صحبت کنه ولی من براش میگم

رومینا انگار تو حالت کماست

هیچی حرف نمیزنه و اگرم بالای سرش خودت بکشی و داد بزنی متوجه نمیشه فقط بعضی اوقات بهش شک وارد میشه وبابا و مهرداد صدا میزنه فقط در همین حد و بعضی اوقاتم از دهنش کف زیادی میاد بیرون و تشنج میگره

و وقتی که هم که توان داشته باشه خودش تیکه پاره میکنه

نمیدونین چی دارم میکشم

ولی وقتی که باهاش شبا صحبت میکنم خیلی آروم تر میشم

وقتی قیافم تو آینه میبینم دلم میخواد بمیرم چون یاد رومینا می افتم

درسته که به خاطر دوقلو بودنمون شبیهش هستم ولی خوشگلتر از اون نیستم ولی وقتی صورت خودم میبنم که سالمه یاد صورت چنگ زده ی رومینا که یک جای سالم روش نیست می افتم دلم آتیش میگیره

و بعضی اوقات خودم تو آینه نگاه میکنم با رومینا حرف میزنم

میدونم براش خیلی دعا میکنین واز همتون ممنونم

مهران جان ازم خواستی بهت زنگ بزنم ولی باور کن قسم خوردم تا وقتی رومینا خوب نشه هیچ کاری نکنم

حتی هر وقت دوستام زنگ میزنن جوابشون نمیدم

خانوادم زنگ میزنن دعوتم میکنن تا یک کم روحیم بهتر بشه اصلا به حرفاشون گوش نمیدم

نامادریم (لیلا) خودش میکشه که باهاش برم بیرون ولی اصلا کاری به کارش ندارم

از موقعی که رومینا رفته بیمارستان  هیچی نخوردم اصلا غذا از گلوم پایین نمیره تنها کاری که میکنم اینه که تو اتاق رومینا میرم عکساش نگاه میکنم اشک میریزم و  میام پیش شما

همین دیگه هیچ خاصیت دیگه ای ندارم

فقط تنها دلخوشیم اینه که برم پیش رومینا دستاش تو دستم بگیرم و باهاش حرف بزنم

شرمنده منو ببخش ولی اینقدر خودت برای رومینا نگران نکن عزیزم  اگه خدا کمکمون کنه بهتر میشه حالش تو خیلی مهربونی

ولی در آخر میگم همتون خیلی دوست دارم

نمیدونم چه جوری در مقابل این همه مهربونیتون تشکر کنم

منو ببخشید

دوستتون دارم  راما

نظرات 13 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:51

سلام راما نمی دونم چی بگم اما منم اشکام سرازیر شدن می دونم خدا کمکش میکنه اینو راما مطمئنم فقط باید یه کمی صبور باشیم اگه خدا می خواست اتفاقی براش بیافته افتاده بود راما تو باید قوی باشی تو نیابد خودت رو ببازی اون به تو نیاز داره وقتی حاش خوب بشه و بیاد بیرون تو باید سایه سرش باشی میدونم دلت خونه میدونم به خدا اینا رو می فهمم اما راما اینجوری که نمی شه قوی باش پسر نامید نباش به خدا من رو سیاه هر شب برای رومینا دعا می کنم و میرم امامزاده و واسش شمع نذر می کنم هر شب براش به نیت چهارده معصوم براش ایت الکرسی می خونم من رومینا رو نمی شناسم اما ما انسانیم اگه ماها به درد هم نخوریم چی راما واسش ایت الکرسی زیاد بخون و فوتش کن میدونی اگه ۱۱ ایت الکرسی بخونی خدا به فرشته هاش میگه من خودم مواظب این بندم هستم و اتفاقی براش نمی افته

ممنون رهای گل
خیلی با حرفات بهم امید میدی
امیدوارم لیاقت این مهربونیت داشته باشم
من براس آیت الکرسی رو میخونم و نامادریم هم (لیلا) براش قرآن میخونه حتی روزه هم براش نزر کرده
ممنون از لطفت دوست خوب و مهربون رومینا
امیدوارم یک روز بتونم جبران کنم

رها سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:00

راما رومینا رو به خدا بسپرش اونو به ابوالفضل قسم بده بگو یا ابوالفضل میدونی نامیدی یعنی چی میدونی منو ناامید نکن رباب رو به شش ماهش قسم بده اخه علی اصغر باب الحوائج هستش با دست های کوچکش گره های کوری رو باز میکنه اره راما تو باید قوی باشی نباید خودت رو ببازی براش صحیفیه سجادیه بخونید امام زین العابدین بیمار بود من به این کتاب هم عقیده بسیاری دارم من اینا رو گفتم بخونید تا حال رومینا خوب بشه راما من ته دلم صافه حالش بهتر میشه مگه میشه خدا صدای بنده هاش رو نشنوه به جای اینکه راما بالای سرش گریه کنی براش دعا بخون باهاش حرف بزن درسته نمی شنوه اما حرف بزن ببخشید این همه حرف زدم و خوشحالم ما رو در جریان قرار دادید من مطمئنم این روزا خبر خوبی از شما می شنویم تو رو خدا ما رو در جریان قرار دهید میدونم براتون مقدور نیست اما ما هم نگرانیم به عنوان یه خواهر هر چند رومینا منو به خواهری قبول نداشته باشه من دوستش دارم و امیدوارم یه روز بشه همون رومینا قبل که اون روز دیر نیست

ممنون رها جان
ما تورو خواهر بزرگ خودمون میدونم رو سر ما جا داری
یک بار گفتم دوباره هم میگم شماها حتیاز برادرای نامردمم بهترین
خیلی دوستتون دارم
باشه این چیزایی که گفتی به لیلا میگم انجام بده
آخه من خودم یک هفته بیشتر نیست که با خدا آشنا شدم و انس گرفتم تا بخوام اسم اماماش و فرستاده هاش یاد بگیرم یک چند روزی طول میکشه
بازم ممنونم ازت

رها سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 14:00

سلام نمی دونم مثل دیونه ها شدم مدام میام ببینم خبری شده یا نه خیلی دلواپسم چه کنیم روزگاره دیگه تو روخدا اگه یه ذره هم خوب شد ما رو خبر کنید

این بزرگی و مهربونی شما رو نشون میدم امیدوارم لیاقتش داشته باشیم
این حرف نزن شما خواهر بزرگ مایی
باشه من حتما میام چون به غیر از اینکه شبا برم بیمارستان و صبح ها هم برم اتاق رومینا و بیام ژیش شما کاری ندارم
همش در جریان میزارمتون
چون به غیر از شما کسی رو ندارم که براش دردو دل کنم
تروخدا زندگیه ژوسیدمون میبینی
از موقعی که بابا رو خاک کردن تا حالا وقت نکردم یک بار برم سر خاکش باهاش دردو دل کنم حتی وقت نکردم براش فاتحه بخونم
نمیدونم چرا یکدفعه زندگیمون ریخت به هم
هم بابا رفت هم رایا هم مهرداد و میترسم که رومینا هم بره

مینا سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 16:35 http://black-love.blogsky@gmail.com

سلام راما جان حالتون خوبه من مینا هستم کسی که قرار بود زودتر از این اتفاق با رومینا اشنا بشه و با هاش حرف بزنه اما نمی دونم اینا همه اش کار خداست امید وارم حال رومینا هر چه زودتر خوب بشه و بر گرده بین خودمون نمی دونم چی باید بگم تا مسکنی برا ی دل شما باشه اما اینو می دونم که خدا داره نگامون میکنه و منتظر دستای ماست تا با هم همه شون بره بالا و برای رومینا دعا بکنه
امیدتون به خدا باشه.

سلام
ممنون مینا جان
خیلی لطف داری که سر میزنی به ما
خوشحالم میکنی
من که همیشه دستام به طرفش باز میکنم و از ته دلم برای تنها خواهرم دعا میکنم ولی نمیدونم دعا هام قبول داره یانه

مینا سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 17:57 http://love.blogsky@gmail.com

تقدیم به رومینای عزیز:
چشم هایم را به آسمانی که خدایت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او ‏دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به ‏سرزمین آب های نقره ای ، به سرزمین آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا ‏که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و ‏امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کی می آیی چشمهای خسته ام ‏انتظار آمدنت را می کشند؟

ممنون عزیزم
خیلی قشنگ بود

زهره سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:15

سلام داشتم تو وبلاگها یه چرخی میزدم که وبلاگتون رو دیدم اولش میخواستم مثل وبلاگهای دیگه ببندمش ولی وقتی خوندمش پشیمون شدم نمیتونم از احساسم برات بگم ولی همینو بهت بگم که درکت میکنم خیلی سخته انشالله که خیلی خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکنی خوب بشه و برگرده پیشت امشب از ته دل براش دعا میکنم و از خدا میخوام که زود دلت رو شاد کنه امیدوارم زودتر راهی خونه خدا بشین اگه از ته دل بخوای اگه از ته دل باشه هیچکس نمیتونه جلوتونو بگیره وقتی خدا بخواد بری مهمونیش هیچکس جلوتونو نمیتونه بگیره امیدوارم که قسمتتون بشه اخه خودم دو ساله پیش شدم مهمون خونش وای نمیدونی چه حالی داری اونجا ... برات ارزوی موفقیت و برای رومینای عزیز هم ارزوی سلامتی

سلام دوست عزیز ممنون از امیدی که بهم میدی
خوشحالم که به وبلاگ رومینای گلم سر زدی
دعا کن یک روزی بیاد خودش بنویسه
اون موقع دیگه هیچ غمی ندارم
خیلی خیلی ازت ممنونم
نمیدونم میخواد ما بریم پیشش یانه
چون باید اول سلامتی رومینا رو بهمون بده بعد بریم خونش به مهمونی

زهره سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:20

خدا تنهارفیقیه که هیچ وقت تنهات نمیذاره
پس هیچوقت تنهاش نذار......

میدونم
یعنی تازه فهمیدم و برای همین خیلی دوستش دارم
خدا کنه اون نعمتای خوبش مثل رومینا ازم نگیره

نوید سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:31 http://lawbreaker.blogsky.com

راما قوی باش راما از خوبی خدا نا امید نشی راما با خودت بگو اگه نیاز به صبر هست حتما مصلحتی هم هست . الان باز آیت الکرسی رو خوندم .

سعی میکنم داداشی ولی ...
تو خیلی مهربونی نوید جان خیلی مهربونی حتی از خانوادم بیشتر
خیلی دوستت دارم

نوید سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:35 http://lawbreaker.blogsky.com

خدا خیلی بزرگه منم هی میام اینجا ببینم چی شده نمی دونم تا می تونم دعا می کنم از خدا می خوام از خدا می خوام از خدا می خوام سلامتی و خوشبختی رومینا رو ، یک بار هم گفتم می بینی رومینا چقدر خوب بوده و خوب هست که همه بفکرشن

ممنون عزیزه من
رومینا ماه بوده داداشی خوب نبوده
فکر مکنم بهترین بنده ی خدا بوده
شماها هم خیلی لطف دارین و بزرگواری میکنین

اجادسا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 http://ajadesa.blogsky.com

سلام راما جان خوبی؟؟
ممنون که خبرمون کردی این روزا هی میخواهیم در مورد رومینای عزیز خبرای تازه به گوشمون برسه این از طرف همه دوستان میگم البته دوستان حلال کنن من و همه کارای ما تو این چند روزه فقط و فقط واسه سلامتی و برگشتن رومیناست نه چیز دیگه ای چون ما رومینارو اندازه خواهرمون دوست داریم مخصوصا منو داداش محمد که بیشتر باهاش در ارتباط بودیم البته دوستای جدیدم بیشتر از ما کمک کردن از همه ممنونم همه از ته دل میخواهیم که رومینای پر انرژی برگرده تو این چند روزه خیلی از کلمه انرژی استفاده کردم چون رومینا منبع انرژیه و خیلی وقتا به ما همه انرژی میداد خوبه که ما دوستانش در کنارشیم شاید مارو نبینه ولی هتمن این همراهیمون و دلداریمون و با جون ودل احساس میکنه و بدونه ما در کنارشیم به امید اون روزی که رومینای عزیز خوب بشه و برگرده این ترانمو تقدیم میکنم به رومینای عزیز با بهترین آرزوها

وعدۀ دیدار

وعدۀ دیدارمون، پشتِ نقابِ بارون
اون وَره تنهاییا، کنارِ رنگین کمون
وعدۀ دیدارمون، اون وَره مرزِ خورشید
جنبِ حریمِ آتیش، با کوله بارِ امید
وعدۀ دیدارمون، هر جایی که خدا بود
هر جایی که میونش، خوب و بدی جدا بود
وعدۀ دیدارمون، کنارِ نَبض و طپش
اونجایی که نفس ها، میرن به بادِ وزش
وعدۀ دیدارمون، هر جا که بارون نشست
هر جا که اشکی چکید، هر جا که قلبی شکست
وعدۀ دیدارمون، یه جای دِنج و راحت
اونجا که قلبم از مغز، نمی کنه اطاعت
وعدۀ دیدارمون، نزدِ غروبِ دریا
دیر نکنی یه وقتا، این دفعه زودتر بیا
وعدۀ دیدارمون، اونجا که شب اسیره
اونجا که خورشید داره، تو تنهایی می میره
وعدۀ دیدارمون، پشتِ دَرای بسته
با چشمایی که دیدن و، به انتظار نشسته
وعدۀ دیدارمون، تو چال کنج لبهات
اونجایی که ستارم، تو آسمونِ شبهات
وعدۀ دیدارمون، هر جایی که تو هستی
نَبشِ درِ خونتون، همون که وقتِ رفتن با خنده هات می بستی
وعدۀ دیدارمون، تو کوچه های رویا
بازم مثل همیشه، منتظرم بیا یا


ما منتظریم تو همین کوچه رویا تا تو بیای مطمئن هستیم که میای

مینا خانوم ما هم مثل شما تا راما آپ نکنه بی خبر هستیم تنها را برای با خبر شدن فقط هر روز سر زدن به وبلاگ رومینای عزیزه

از همه دوستان تشکر میکنم

خدایا بزرگیت و شکر

ممنون داداش گلم
آره میدونم رومینا منبع انرژیه
میدونی وقتی که رومینا از شماها حرف میزد خیلی بهتون حسودی میکردم
داداشی ما که با هم تعارف نداریم بزار بگم
یک زمانی بی نهایت از شماها بدم میومد
چون رومینا تو خونه یک داداش سجاد و محمد میگفت صد تا داداش سجاد از دهنش میپرید بیرون
دلم میخواست تمام کامپیوتر بکوبم زمین چون حسودیم میشد که داداشای مجازیه نت به ماها ترجیح میده
ولی حالا که این اتفاق ها افتاد و شماها رو شناختم و مهربونیتون دیدم فهمیدم که رومینا راست میگفت شماها از ما برادرا خیلی مهربون تر و بهترین
رومینا اصلا معنیه برادری رو نتونسته با وجود ما بی غیرتا حس کنه
برادرایی که به فکر هر چیزی بودن جز یک دونه خواهرشون
ولی حالا میگم داداشی با تمام وجود دوستت دارم
دلم میخواست داداش واقعیم میبودی
در مورد انرژی رومینا گفتی
بزار بگم که خیلی خراب انرژیشم
داداشی کاش موقعی که رومینا حالش خوب بود تو خونمون بودی
چون اون موقع رومینای واقعی رو میشناختی
اینقدر میخندونت و میخنده که دلت میخواد پرواز کنی تو آسمونا
با خنده هاش ضعف میکنی
وقتی تو خونه راه میرم مثل دیوونه ها احساس میکنم صدای خنده ی رومینا پشت سرمه
نمیدونی چه انرژی داشت که وقتی از بیرون میومد و مهرداد از مدرسه بر میداشت تا چند ساعت فقط با مهرداد بازی میکرد
از آب بازی گرفته تا قایم موشکا
با اون همه خستگی هر کاری بهش میگفتیم انجام میداد
اصلا یک فرشته ی تمام بود
ولی حیف که قدرش ندونستیم و بهش بی حرمتی کردیم
و قلبش با تیشه شکوندیم
نمیدونم در مورد برادرای نامردش باهات درد و دل کرده یا نه ولی از ما دلش خیلی خونه
نگفته تا حالا ولی میتونم بفهمم چون خیلی ازیتش کردم
ببخشید که خیلی حرفیدم
ولی خیلی دوستت دارم داداشی

سارا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:03 http:// margetaghdir.blogfa.com

Salam man gozario az too webe kamal be inja barkhord kardam vali hameye in webo khoondam.
Az samime ghalb vase romina doaa mikonam kheili sakhti keshide vali omidvaram zoodtar khoob beshe khodayi ke enghadr mamanet mige doosesh dare pas hatman khodesh havasesh behesh hast pas hatman khoobesh mikone dige.
Hamishe dige too in web miam chon halesh kheili vasam moheme too zendegie shoma mojeze ziad etefagh oftade man motmaenam romina halesh khoob mishe.
Tarikhe make keye?
Az khoda bekhah ke yejoori komaket kone ta betooni bebarish make.
Ba inke midoonam doaaye man taasiri nadare vali vasash doaa mikonamo ayatolkorsio har rooz vasash mikhoonam.
Nemishe mehrdado bebine?ba inke motevaje nemishe vali shayad befahme bala saresh az khoda begoo.to ham kheili khoob dari azash moraghebat mikoni pas nabayad be khodet sakhti bedi ye chi bokhor ke joon dashte bashi age to nabashi ki mikhad mowazebe romina bashe???
Manam too webam minevisam ke vase romina doaa konin ke harkas oomad vash doaa kone.
Romina khoob mishe.
Bazam miam felaan khodanegahdar.

ممنون سارا جان خیلی با حرفات بهم امید دادی
مکه رو رفتم صحبت کردم و گفتم هر وقت خواستم اجازه بدن بریم
چون باید حال رومینا خوب بشه دکتر ها هم که نمیزارن ببریمش
راستم میگن چون بی نهایت حالش بده
بازم ممنون که اومدی و بهم دلداری دادی
امیدوارم لیاقت مهربونی هات داشته باشیم

اسماعیل چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:44 http://hemase.blogfa.com

سلام . امیدوارم که خدای متعال شفای این عزیز رو هر چه زودتر عنایت کنه و ذکر لب ما یا من اسمه دواء و ذکره شفاء( ای کسی که اسمش دواء درده و یادش شفای مرض) . به امید خبرای خوب. یا علی.ع.

سلام
ممنون عزیزم
خوشحالم کردی با وجودت
مممنون که براش دعا میکنین

محمد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 http://delle.blogsky.com

سلام راما جان امروز نمی خوام از احوال رومینا بپرسم چون همه گفتنی ها رو گفتی!!!
امروز می خوام از خودت بپرسم خوبی ؟ می دونی با خوذت چکار می کنی پسر خوب؟ چرا به خودت اینهمه سخت می گیری؟ آره وضعیت خوبی نیست اصلا خوب نیست ولی اخرش که چی ؟؟ تو می دونی وقتی رومینا برگرده تنها پشت و پناهش توی ؟؟؟ اون روز تو باید از همیشه استوار تر باشی قوی تر باشی تا رومینا بتونه به تو تکیه کنه تا الان به این فکر کرده بودی ؟؟؟ عزیز دلم تو اگر واقعا رومینا رو دوست داشته باشی هیچ وقت با خودت همچین معامله ای نمی کنی تو اگر رو مینا رو دوست داشته باشی زندگی رو برا خودت زهر نمی کنی دوست دارم همینه که شاید با این لحن باهاعت حرف می زنم یه کم به خودت برس یه کم زندگی رو از زاویه دیگه ای ببین اون وقت میتونی یه کم شادی رو در خودت حس کنی نمی گم از خوشی قاه قاه سر بده نه این شدنی نیست هر کسی تو وضعیت تو هم باشه نمی تونی همچین کاری بکنه ولی این جور زندگی کردن هم تو رو از پا در میاره و وقتی رو مینا برگرده با رامای مواجه میشه که نای نداره اون روز وقتی می بینه برادر عزیزش در چنین وضعی قرار داره مطمعن باش ناراحت میشه تو که اینو نمی خوای ؟؟؟؟
معمولا ادمی نیستم که نظرات بچه هار دور بریزم گاهی وقتا بعضی از نظرات رو تایید می کنم گاهی بایگانی این روزا وقتی به اون نظراتی که بایگانی کردمه سر می زنم خیلی دلم میگیره بذار اینجور بگم نمی تونم باور کنم رومینا الان تو همچین وضعی قرار گرفته مگه میشه اون ادمی که اونهمه انگیزه برا شاد کردن گاهی حال گیری و گاهی دلسوزی داشت الان تو همچین وضعی قرار گرفته باشه وقتی با این نوشته های سر خودتو گرم می کنی بی اختیار بغض راه گلوتو میگیره دوست داری داد بزنی شایدم زار بزنی ولی بعد هیچ کاری نمی کنی و اروم اروم قطرات اشک از گوشه چشمت جاری میشه اهی میکشی و یه دعا از ته دل می کنی خدایا تو رو به قلب پاره پاره زینب رومینای مارو به ما برگردون به خدا دلمون براش یه ذره شده
ببخش راما جان شرمنده یه لحضه اختیار از دستم در رفت اومدم به تو دل داری بدم خودم دلم گرفت
راما جان درسته به قول تو رومینا چشماش بستس تو رو نمی بینه شایدم حرف تو رو نشنوه و به قول خودت اگر خودتو هم بالا سرش بکشی خبر دار نشه ولی یه چیز دیگه هم هست که فرا تر از این حس مادی یه ما ادماست و اون انرژی هست که از تو به رومینا میرسه وقتی پیششی وقتی باهاش حرف میزنی وقتی باهاش درد دل می کنی وقتی باهاش خاطراتت رو مرور می کنی مدام داری بهش انرژی میدی پس مراقب باش این انرژی از جنس منفی نباشه
حرف اخرم سعی کن این جور نباشه که وقتی رومینا از بیمارستان برگشت نوبت تو باشه که به بیمارستان بری سعی کن انقده انرژی داشته باشی که از بودن کنار تو احساس ارامش کنه اره عزیز دلم بیش از پیش مراقب خودت باش که فقط به خودت تعلق نداری
به امید روزی که رومینا در کنار ما باشه به خدا توکل کن همه چیز اسون میشه

سلام محمد جان ممنون از لطفت
آره میفهم چی میگی
ولی مگه میشه برادر من
آره رومینا وقتی که حالش خوب بود خیلی ...
نمیدونم بگم مهربون بود یا خوب بود یا ...
چون تمام صفات خوب توی این خواهر من جمع شده بود
داداشی این مطلبی که نوشتم بخون
اسمش بچه هایی که...
خیلی قشنگه در مورد رومینا و خوبی هاشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد