خدایی که میشناسم


The Red Mile (#2)



تا حالا شنیده ای که میگویند خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر است...؟؟؟


ولی من میدانم که خدا از  آن هم به ما نزدیک تر است

او نور است و جاری

در دیدگان کودکان خردسال در قلب های کوچکشان و در بند بند انگشتان ظریفشان

او هم چون رایحه ای خوش است که صبحدم سوار بر دوش نسیم به مشام میرسد

و چون بگشایی پنجره را

به خلوتت می آید و عطر آگین میکند فضا را

آن وقت که تو پر میکنی ششهایت را از این حجم هوا

به بطنت نفوذ میکند و جاری میشود در رگهایت ...

و چون پنجه افکنی بر ریسمان تابیده از نور

و رها کنی خود را در آغوش باد

خواهی دید که چه طور پرواز را به تو می آموزد تا اوج بگیری برای رسیدن به او

و آنگاه است که در می آمیزد روح وجسمت را


wet leaves



و این است خدایی که میشناسم


نظرات 40 + ارسال نظر
اجادسا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:14 http://ajadesa.blogsky.com

سلامی سبز به آبجیه خودم
معلومه خوب خداتو شناختی کلک به ما هم راه شناختنشو یاد بده ما که همیشه بنده بد بوده ایم
ممنون از آپ قشنگت عزیزم
راستی دله منم واست تنگ شده بود
جات واقعا خالی بود ضمنا تو بی معرفت و..... نیستی تو گلی
موفق و سبز باشی گلم

رها یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:29 http://lamakan.blogsky.com

زیبا بود عزیزم..دوستت دارم رومینا جان...مواظب خودت باش خانومی...

کمال یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
تعریف هیچ کس از خدا درست نیست و تعریف همه درسته
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات

نوید یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 http://lawbreaker.blogsky.com

سلام .
نمی دونم برای تو هم اتفاق افتاده که خدا رو حس کنی ؟ من یک جاهایی دقیقا با چشمم دیدم که چه کمکای بزرگی بهم کرده و می کنه . خیلی خیلی خیلی خدا رو نزدیک می دونم به خودمون . این لطفش شامل همه شده و می شه ، از بنده ی خوبش رومینا گرفته تا بنده ی بدش من ، هیچ فرقی نمی ذاره . . . فوق العاده است ، نه ؟

مجتبی یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 http://gozasht-e-roozegar.blogfa.com

سلام عزیزم

خوبی

مطلب واقعا قشنگی بود

ممنون که لینک کردی

ما هم به چشم اطاعت میشه

بازم بهم سر بزن

علیرضا یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:41

سلام
آگه منظورت روشهای گفتن دوست دارم
من به هرکی گفتم دارم داشتم
شعار ندادم
مطمئن باش
میبینمت

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 19:58 http://toranjbanoo.blgosky.com/

سلام عزیزم،
خوبی؟ مرسی که دعوتم کردی..
مطلبت خیلی زیباست.. تبریک می گم به این همه روح لطیف.
عکسایی هم که انتخاب کردی خیلی زیبا هستند.
شاد باشی گلم..

حسن یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 20:03

درسته
با نظر خوبت موافقم

کمال یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:43 http://www.just4u.33ir.com

سلام دوست عزیز شما دیگه منو شرمنده میکنید . منو ببخشید که دیر به دیر بهتون سر میزنم .

بلاگ قشنگی داری و مطالبت هم جالبه . موفق باشی

عموتقی دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:58 http://donedone.blogsky.com/

بعد از آن که اسکندر افلاطون را برای وزارت خواست و قبول نکرد به او گفت : یاد دار خدا را ، نگاه دار وفا را، سخت دار دین را ، گرد کن علم را ، بخور خشم را ، بپوش شر را ، ببر همنشین بد را، بردار خود را ، بده مظلومان را ، بشان بهشت را .

عموتقی دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:03

قویترین مرد جهان



روزی سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شه ، در باز بود و او خانه مجلل ، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت :
این بازرگان چقدر قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان.
مرد با خودش فکر کرد : کاش من یک حاکم بودم ، آن وقت از همه قوی تر می شدم.
در همان لحظه ، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد . در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت . پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتراست، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد.
ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید ، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت . با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همن طور که با غرور ایستاده بود ، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود.. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!!!

عموتقی دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:08

شیر به جای پول



روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازایی ندارد.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»

داودتنها دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 http://drtanha.blogfa.com

سلام جالب بود مرسی.

ا دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 http://ajadesa.blogsky.com

سلام رومینا جان خدا رو شکر خوبی آبجی جون زودی بیا آپ دارم منتظرتما
چشم به راه نزاریا
راستی سبز باشی سبز سبز سبز

linda دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 http://marjaneh.blogsky.com

سلام رومینا جان
بی نشیر بود
به خصوص عکسها
واقعا شاهکاره

زمستون دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:34 http://zemestun.blogsky.com

رومینا خانم ممنون از نظرت
ببخش من خیی کم به ویلاگم سر میزنم
مطلبت خیلی قشنگ بود

باز هم میام

[ بدون نام ] دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:35

رومینا خانم ممنون از نظرت
ببخش من خیی کم به ویلاگم سر میزنم
مطلبت خیلی قشنگ بود همین طور عکس ها

باز هم میام

زمستون سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 http://zemestun.blogsky.com

سلام دوباره
جند تا عکس برات میذارم مرتبط با این پستت امیدوارم خوشت بیاد
بازم معذرت از اینکه کم می تونم بیام

http://www.picamatic.com/show/2009/02/10/11/24/2098687_215x314.jpg


http://www.picamatic.com/show/2009/02/10/11/25/2098688_311x235.jpg


http://www.picamatic.com/show/2009/02/10/11/27/2098703_700x448.jpg

راستی منم آپم خوشحال می شم از نظرت:)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:33

خوبه که خدا رو میشناسی..
متاسفانه این اسلام کلیشه ای خدا رو واسه ما کوچیک کرده..
راستی چی شده که زدی تو خط خدا؟؟بهت نمیاد..
الان ۲۲ بهمن..
۳ روزه که نیستی..

siavash سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:03 http://shoaleheshq.blogfa.com

سلام وبلاگ زیبایی دارید و سراسر احساس که من از اون لذت بردم من آپم خوشحال میشم بیایید
موفق و آبی باشید منتظرتون هستم

آذر خانوم و آقا سید چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:37 http://www.avareyetanha.blogsky.com

سلام تو وبلاگ آجادسا خوندم که مریضی.........:-((

خدا بد نده........
چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایشاا... زودتر خوب شی...
مابه یادت هستیم عزیزم......

عجب عکسایی گذاشتی......
مطلبتم عالی بود...حرف نداشت


موفق باشی و همیشه سلامت انشاا...

مجتبی چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 http://gozasht-e-roozegar.blogfa.com

سلام خوبی

من آپم

و منتظر

علیرضا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:46 http://www.7ename.blogfa.com

سلام امیدوارم حالت خوب باشه
یه پست دادم البته به پای مطالب شما که نمیرسه
ولی خوشحال میشم نظرتو بدونم
روشهای کتابخون کردن بچه هاس البته میدونم قدیمیه ولی خوب چیکار کنم منم از دنیا عقبم دیگه

الی چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:55

سلام خوبی؟
من چند وقت پیش هم اومدم ولی چون ویروسی بودم تا میخواستم کامنت بذارم دی سی میشدم.قالب جدید مبارک...
من برگشتم و الان میخوام آپ کنم...

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:00

هنوز که نیستییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوید پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:04

رومینا جان چند وقتی هست که نیستی . امیدوارم هرکجایی خوشحال و سالم باشی

محمد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:37

سلام
جالب بود !!!!!!!!!
ولی یه سال؟؟؟ چرا خسته چرا تنها ؟؟؟
تو که همیشه شاد بودی و خستگیدر مورد تو معنا نداشت ؟؟؟؟
منم همون ادم همیشگییه کوله بار از حرفهای نگفتنی
به امیدیددیار

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:42

هنوزم نیستی..
چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من... من.....


♥☻♥سلام عسیسم................خوفی ناناسی ؟ ♥☻♥

╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬

اومدم یه خبری بدم و برم ♥☻♥

╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬

آپم نمی خوای بیای ؟ ♥☻♥

╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬

بیا ، منتظرتم گلمممممم ولنتاین هم مبارک جوجولی ببخشید اگه دیر به دیر میام و نمیرسم زیاد سر بزنم یا کم نظر میزارم واقعا نت نمیام ولی اگه بیام مطمئن باش به یاد همه هستم اینجا هم حتما سر میزنم آپتم خیلی خیلی خوشمل بود ناناسی[قلب][بوسه][خجالت][نیشخند][شیطونک][تشویش][رضایت][بدرود][تعجب] ♥☻♥


[ بدون نام ] جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:55

و باز هم تو نیستی......................

سید محمد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:42 http://Sazedel.Com

سلام
کم پیدایی

قهری؟

شیرین دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:50 http://tanhaeehayam.blosky.com

و خدایی که همین نزدیکیست ...
خیلی زیبا بود
منم با یه ای کاش دیگه مثل همیشه آپم ...

سید محمد دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:03

تو کجایی پس؟

در گیر امتحاناتی؟

آسمان پرستاره سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 http://www.mohammadabbas.blogfa.com

سلام رومینا جان عزیز
خدا کند صحت مند و سلامت باشی
موفقیت و سلامتی شما را از الله مهربان آرزو دارم
آمدم و مطلب بسیار زیبا و مقبول شما را خواندم و استفاده کردم
راستی که خدا وند مهربان نزدیک تر از همه چیز که فکر میکنیم است . اما ما هستیم که نمیتوانیم بفهمیم
خوب . دوست عزیز رومینا جان بسیار وقت است که به کلبه من نمیایی . فکر کنم فراموشم کردی
لطفا بیا بیصبرانه منتظر شما هستم
خدا نگهدار رومینا جان .

النا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 http://www.mehr_1386.persianblog.ir

سلام دوست خوبم
حال شما؟
چند وقته سر نمی زنی؟
مطلبت مثل همیشه عالی بود
آفرین
منتظرت هستم

سلام
آخه رومینا نیست که بهتون سر بزنه
اومد میگم حتما بیاد پیشتون

النا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:58

راستی من اگه اشکال نداره
add کردم شما رو توی وبلاگم
بای

ممنون عزیزم

مریم پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 19:00 http://titanic.blogsky.com

بیا دنبالم کارت دارم
.
.
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
حالا بیا دنبالم...

.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.

.
.
بیا نترس من باهاتم...
..
.
.
.
.

.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
بیا پایین تر..
بیا حالا..
..
.
.
.
.
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.

نه بابا سر کاری نیس...
بیا تو
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
یه خبر داغ داغ واست دارم..
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
دوس داری بدونی چیه اره؟
.
.
.
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.پس بیا...دیگه چیزی نمونده
.
.
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
.
چیه خسه شدی؟آره؟.
.
.
.
.
.
........(_\.........
.../_)...) \........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
.
خوب حالا چشاتو ببند تا بگم
1
2...
.
.
.
.
.
.
.
3



آپیدم بدوبیا
منتظرم

ممنون مریم جان

کامی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:22 http://www.amooyadegar.blogsky.com

سلام
به ما کم سر میزنی
پست جدید گذاشتم بیا

چشم به رومینا میگم

مانی جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 23:47 http://manis.blogsky.com/

شما که سر به ما نمی زنید ولی ما هنوز هم بیاد دوستان قدیم هستیم .

بقول یه دوستی : من تنها بدان خدائی ایمان دارم که رقصیدن بداند !

ممنون مانی جان موفق باشی
رومینا نبوده که بهت سر بزنه ولی وقتی اومد میگم بیاد پیشت

علی جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 http://naser333.blogfa.com

زندگی ، از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دلخسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آه ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام

ممنون قشنگ بود
رومینا اومد میگم بخونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد